• وبلاگ : وب سايت اختصاصي دکتر خسرو محمدي
  • يادداشت : سات روآر، نه سوادرودبار
  • نظرات : 114 خصوصي ، 869 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + خسرو 
    آدمها دودسته اند:
    يا از ما پولدارترند که بهشون ميگيم: مال مردم خور!
    يا بي پول ترند که بهشون ميگيم: گداگشنه!
    يا از ما بهتر کار مي کنند که بهشون ميگيم: حمال!
    يا کمتر کار مي کنند که بهشون ميگيم: تنبل!
    يا از ما سرسخت ترند که بهشون ميگيم: کله شق!
    يا بي خيال ترند که بهشون: ميگيم مشنگ!
    يا از ما هوشيارترند که بهشون ميگيم: پرافاده!
    يا ساده ترن که بهشون ميگيم: هالو!
    يا از ما بيشتر خريد مي کنند که بهشون ميگيم: ولخرج!
    يا اهل حساب و کتابن که بهشون ميگيم: خسيس!
    يا از ما بزرگترن که بهشون ميگيم: گُنده بَک!
    يا کوچکترن بهشون ميگم: فسقلي!
    يا از ما مردمدارترن بهشون ميگيم: بوقلمون صفت!
    يا از ما روراست ترن بهشون ميگيم: احمق!
    کلا معيار همه چيز، ما هستيم...!!!
    + خسرو 
    جامعه‌يي که در آن هيچ‌کس حوصله‌ي صبر و شکيبايي براي به دست آوردنِ هدفي را ندارد، جامعه‌يي که براي رسيدنِ به هدفش، نمي خواهد هيچ تلاشي كند! جامعه‌ي مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطي» است! ما مردمي شده‌ايم لنگه‌ي پينوکيو، که دوست داريم طلاهاي‌مان را بکاريم تا درختِ طلا برداشت کنيم. مردمي که دنبالِ گلد کوييست و پنتاگون و شرکت ‌هاي هرمي...‌ي مشابه مي‌افتند، يک جاي کارِشان لنگ مي‌زند. آن جاي کار هم اسم‌اش «فرهنگِ شکيبايي» است. فرهنگِ سه‌خطي به ما مي‌گويد اگر نوشته‌يي بيش‌تر از سه سطر شد، نخوان! فرهنگِ سه‌خطي به ما مي‌گويد راهِ رسيدن به هدف چون درست است، طولاني است, پس يا بي‌خيال‌اش بشو يا سراغِ ميان‌بُر بگرد! فرهنگِ سه‌خطي است که نزول‌خوري دارد، اختلاس دارد، دزدي دارد، بي‌سوادي دارد، رشوه دارد، تن‌فروشي دارد، حق‌خوري و هزار جور دردِ بي‌درمانِ ديگر دارد. فرهنگِ سه‌خطي است که اين همه آدمِ بي‌کار دارد. آدم‌هاي بي‌کاري که توقع دارند يک ساعت در روز کار کنند و ماهي چند ميليون درآمد داشته باشند! براي درکِ عمقِ فاجعه‌يي که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نيازي نيست خيلي جاي دوري برويم. به همين فيس‌بوک و شبكه هاي اجتماعي که نگاه کنيم، همه چيز دستمان مي‌آيد. وقتي که کسي مي‌نويسد: «اوه! طولاني بود، نخوندم!» يا «سرسري يه نيگاه انداختم, با کليّتش موافقم!» يا «چه حوصله‌يي !» يا «لايک کردم، ولي نخوندم!» و... يعني يک پُلي در جايي از مسيرِ فرهنگِ ما شکسته است که هيچ رفتني به هدف نمي‌رسد. آن پُل، همان فرهنگِ شکيبايي ست. جامعه‌يي که همه چيز را ساندويچي مي‌خواهد، در مطالعه, سه خط برايش بس است. در ازدواج؛ بين عشق و نفرت‌اش ده ثانيه زمان مي‌برد. در سياست؛ بينِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافي ست. در کار؛ از فقر تا ثروتش يک اختلاس فاصله دارد. در تحصيل؛ از سيکل تا دکتراي‌اش يک مدرک آب مي‌خورد. در هنر؛ از گمنامي تا شهرتش به اندازه‌ي يک فيلم دو دقيقه‌يي در يوتيوب است! فرهنگِ سه‌خطي به من اجازه مي‌دهد چيزي را نخوانده، بپسندم. موضوعي را نفهميده، تحليل کنم. راهي را نرفته، پيشنهاد‌ بدهم. دارويي را نخورده، تجويز نمايم. نظري را ندانسته، نقد کنم. اين فرهنگ به من اجازه مي‌دهد به هر وسيله‌يي براي رسيدن به هدفم متوسل شوم چون حوصله‌ي راه‌هاي درست را "که طولاني‌تر هم هست" ندارم.
    + خسرو 
    روز جمعه پنجم آذرماه، خبر حادثه تلخ قطار تبريز – مشهد، دل هر شنونده و به ويژه بينندگان صحنه هاي دلخراش اين حادثه دردناک و تروماتيك را به درد آورد. همه، اعم از مسئولين و اصحاب رسانه، بر تعداد افرادي که درگذشته و يا مجروح شده اند متمرکز شده اند. متاسفانه آسيب فراتر از اين است و حتي آنهايي که مجروح هم نشده اند و تنها شاهد اين رخداد بوده اند در صورتي که خدمات روانشناختي لازم را دريافت نکنند احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از ضربه (PTSD) را دارند؛ زخمي که ديده نخواهد شد و در صورت عدم توجه تخصصي به آن، سال ها اين افراد را آزار خواهد داد.
    مجموع مصاحبه ها و گزارش ها گوياي اتفاق نظر در خصوص دليل اصلي حادثه است: خطاي انساني.
    بي شک دير يا زود، مسئولين مستقيم حادثه محاکمه مي شوند، و بعد از مدتي اين پرونده ي تلخ نيز بسته خواهدشد. و اين در حالي است که:
    اول اينکه، در کشور عزيزمان، حادثه برخورد قطار، تنها محصول خطاهاي انساني در مرگ يکباره و تدريجي انسان ها نيست و
    دوم اينکه، براي کاهش و به حداقل رساندن عامل اصلي اين رخدادها، يعني خطاي انساني، به نظر مي رسد برخوردي ريشه اي انجام نمي شود.
    برخي از عوامل موثر بر خطاهاي انساني به ويژه در رخدادهايي مثل حادثه برخورد قطار عبارتند از:
    - عدم يا بهره گيري ناکافي از ارزيابي هاي روانشناختي طي فرايند جذب و استخدام کارکنان
    - فقدان و يا ناکافي بودن آموزش هاي ضمن خدمت براي افزايش کارآمدي کارکنان
    - فقدان و يا ناکافي بودن کنترل کيفيت و پايش هاي فرايندي
    - ناکافي بودن مهارت هاي روانشناختي کارکنان در زمينه هايي مثل: مهارت مقابله با استرس و هيجان هاي منفي، مهارت تصميم گيري و حل مساله به ويژه در شرايط بحراني
    مسئول و مدير ارجمند، نماينده محترم مجلس؛
    از خود بپرسيد: « براي پيشگيري از رخداد چنين وقايعي، تا چه حد مسئولانه و در حد کفايت، به امر پيشگيري و آموزش تمرکز دارم؟»
    همه ما در مقابل رنج و درد انسان ها مسئوليم. بي شک هرچه حوزه عمل مرتبط تر و اختيارات بيشتر باشد، مسئوليت بيشتري متوجه افراد خواهد بود.
    + خسرو 
    هفت دليل براي كتاب خواندن
    1. کتاب‌هاي خوب، بلندپروازي انسان را تحريک مي‌کنند.زندگي آدم‌ها با مطالعه کتاب غني مي‌شود.
    2. ما با خواندن کتاب‌هاي خوب، در پنهاني‌ترين وجوه شخصيت انساني‌مان به حس نزديکي با يک فرهنگ مي‌رسيم. خواندن، غرايز، شور و احساسات‌ و رفتارهاي‌مان را تعريف مي‌کنند.
    3. ادبيات بهترين سلاح در مقابل تعصب است. کتاب‌هاي خوب، بهترين دفاع در برابر عقايد تحريف‌شده‌ و خرافات است.
    4. ادبيات دشمن طبيعي همه ديکتاتوري‌هاست. ادبيات نارضايتي را در جهان رشد مي‌دهد و خواندن حس اميد و آرزوي داشتن جامعه‌اي بهتر را در درون شهروندان به وجود مي‌آورد؛ جايي که مردم بتوانند روياهاي خود را آزادانه دنبال کنند. وقتي يک نفر مطالعه مي‌کند، رويکردي انتقادي پيدا مي‌کند تا واقعيت را به دنياي کتاب‌ها نزديک کند. ادبيات ميل دروني براي تغيير دادن و ايستادن مقابل سلطه را که از گهواره تا گور سعي در کنترل ما دارد، بيدار مي‌کند.
    5. مطالعه بهترين نوع سرگرمي است. حتي وقتي کلمات با هم ترکيب مي‌شوند، رنگ و بويي جادويي به خود مي‌گيرند و دريچه‌اي مي‌شوند براي زندگي کردن تجربيات ديگر...
    6. خواندن شالوده تربيت کردن انسان‌هاي آزاد است. در جوامع آزاد، مفهومي وجود دارد مبني بر اين که مطالعه يک سرگرمي و لذت است که مي‌شود آن را از تجربه کلي زندگي افراد حذف کرد.
    7. مطالعه کتاب‌هاي خوب آدم‌هاي بهتري از ما مي‌سازد. ما بايد فرزندان‌مان را قانع کنيم که خواندن مسلما لذتي خارق‌العاده است اما در عين حال بهترين راه براي بهتر شدن. مطالعه راهي است براي آمادگي بيشتر در مواجهه با چالش‌هايي که در تمام طول عمر ما حضور دارند.
    + خسرو 
    يك قانون و پيشنهاد خوب؛
    در دوراني زندگي مي كنيم كه روز به روز بيشتر از يكديگر فاصله گرفته و زندگي ها به سمت زندگي هاي انفرادي و تفردي پيش مي رود و افراد جامعه و حتي اعضاي خانواده، بيشتر از هم دور مي شوند. در دوراني كه ارتباط هاي مجازي جاي ارتباطات واقعي و حقيقي را گرفته و تكنولوژي نيز باعث افزايش فاصله بين انسان ها شده است تا آنجا كه ديگر كمتر مي توان سراغي از رفت و آمدهاي خانوادگي، نشست و برخاست هاي آشنايان و گپ و گفت هاي صميمانه گرفت. و در اين ميان، آدم ها از يكديگر، دورتر و دورتر و احساس تنهايي ها، بيشتر و بيشتر مي شود. و فراوانند پدران و مادراني كه بعد از يك عمر تلاش و تحمل سختي و بزرك كردن فرزندان، حالا در عزلت و تنهايي خويش، آشيانه خالي را تجربه مي كنند و به سختي روز را شب مي كنند و هميشه چشم به در خانه شان دوخته اند تا بلكه روزي، فرزندي، ترحمي كند و سري به آنها بزند و ساعتي را با آنها بگذرند، بي هيچ چشم داشتي، فقط ديدن فرزندان و سو گرفتن چشمان كم سويشان، همين ...
    درست است كه همگي درگير كار و مشغله هاي زندگي هستيم و حتي گاهي با توجه به مقتضيات كاري و زندگي، فرسنگ ها از محل زندگي پدر و مادرهايمان دور هستيم. اما با وجود اين شرايط و داشتن همسر و فرزند و زندگي مستقل و کار پرمسئوليت، حداقل ماهي يک شب مي توانيم به خانه پدر و مادر خود برويم. کارهاي بچه ها و خانواده را انجام دهيم و برويم خانه پدري ... تنهايي.. مثل دوران بچگي و نوجواني... خيلي وقتها لازم نيست کار خاصي انجام دهيم... پدر تلويزيون نگاه ميکنه و من کتاب ميخوانم. مادرم تعريف ميکنه و من گوش ميدم. من حرف ميزنم و مادر يا پدرم چرت ميزنند و .. شب ميخوابيم و صبح صبجانه اي و بعد برگشت به زندگي روزانه...
    شك نداشته باشيد، پدران و مادران سالخورده و تنهاي ما از چنين شب هايي به عنوان بهترين ساعتهاي عمر خود ياد خواهند كرد. اگر راستش را بخواهيد، چنين شرايطي، نهايت فرصت و شانسي براي استفاده از زندگي خودمان نيز محسوب مي شود.
    + خسرو 
    حقيقت اسلام در زيارت و راهپيمايي اربعين قابل درك و مشاهده است؛ حركت نرم، اما برق آساي شيعه كه به زودي تمام مردمان حق پرست و آزاده جهان را به سمت خود مي كشاند. اين گرما و جوشش خون امام حسين(ع) است كه هنوز بعد از 1300 سال، در مردم جهان هيجان ايجاد مي كند تا تفكر و منطق شيعه جهانگير شود. منطقي كه علي(ع) و حسين(ع) و ديگر ائمه سردمدار آن هستند و تاكنون كسي پيدا نشده تا بتواند برتر از كلام آنها كلامي و برتر از حركت عدالت خواهانه و دين مدارانه آنها حركتي انجام دهد. اين قدرت سخت افزاري و نرم افزاري شيعه است كه روز به روز فراگيرمي شود.
    هيچ شهادتي هم شهادت حسين (ع) نمي شود. خوني كه هنوز مي جوشد، يعني حالا حالا ها خواهد جوشيد و نگاه هاي حق طلبان را همچنان معطوف خود خواهد كرد. مي توان گفت كه روز عاشورا هنوز شب نشده است و حضرت صاحب(عج) خواهد آمد تا پرچم حسين(ع) را برافرازد. او وقتي خواهد آمد كه همه جهانيان حسين ابن علي و حركت او را بشناسند و رو به سوي او آورند.
    حديث "ان الحسين مصباح الهدي..." در حال تحقق است تا در اين وانفساي ظلم و جور و فساد و جهل كه جهان و جهانيان را فراگرفته، امام حسين (ع) نجات بخش و هدايت كننده بشريت باشد.
    + خسرو 
    دولت مرد به از ادب اوست...!!!
    ترامپ تفنني به سياست آمد و حالا جِدي جِدي در بلندترين کاخ قدرت دنيا نشسته است.
    بيش از 58 ميليون آمريکايي به ترامپ راي دادند و بسياري از زنان او را انتخاب کردند، شايد الهه‌ي لذت و خوش‌باشي در ترامپ حلول کرده و در يک دگرديسي اخلاقي، بيشترينه آمريکايي‌ها را مفتون خود کرده است. روياي آمريکايي يعني ثروت و هر چه بيشترثروت، حالا مصداقي يافته به نام ترامپ و براي خيلي از آمريکايي‌ها خنده‌ي ترامپ خلاصه همه خوبي‌هاست. او کسي است که تا اينجاي عمر به هرچه مي‌خواسته رسيده است. خانواده‌اش عروسک‌هاي باربي زنده‌اند و حرف‌هايش به‌راحتي در معده عوام هضم مي‌شود. همان‌قدر از سياست و دنيا مي داند که بيشتر آمريکايي‌ها مي دانند و همين ندانستن ، قرابت مي‌آورد.
    دکترين‌اش سرشار از تضاد است و سرجمع مواهب نظريه‌هاي متضاد. آمريکاي قدرتمند در جهان و در عين حال منزوي و در عين حال همه چيز تفسير يک دلال املاک را پيدا مي‌کند، قدرتمند و منزوي يعني شريک در هر سودي و هم‌زمان، بي‌خيال همه آشوب‌هاي عالم از حقوق بشرش گرفته تا جنگ سياه خاورميانه. ترامپ آرزوي بر باد رفته‌ي ميليون‌ها آمريکايي است، يک آدم حسابي که هر چه بخواهد مي‌خرد و به «مقام چند» رسيده است يعني که به هر که مي‌رسد مي‌گويد چند مي‌ارزي و مي‌تواند جيرينگي چک‌اش را بکشد.
    ترامپ آدم يک‌شبه است ، برنامه ندارد اما وعده بسيار. دير رسيده و زود مي‌خواهد برود. مثل يک فيلم پورن سرشار از کشاکش و سر و صداست و ببينده را ميخ‌کوب مي کند، بي‌هيچ قصه‌اي و بي نتيجه. انتخاب ترامپ، سونامي منجلاب بي‌اخلاقي است که زمين را خواهد گرفت و مگر نه اينکه پيش از اين، گندِ همه‌چيز در آمده بود و حالا ترامپ، علم‌دارِ سفيد پوستان بلوند اروپايي-آمريکايي است که عن‌قريب لشکر سلم و تورش از احزاب دست راستي کشورهاي اروپايي بيرون مي‌ريزند. ترامپ ممکن است همه کار بکند اما مي‌توان مطمئن بود کار درست را احيانا اتفاقي انجام خواهد داد.
    ترامپ نشانه بي‌آرماني انسان معاصر ماست، توده‌هاي بي‌چشم که زندگي را دنبال استيک برشته خوک، بو مي‌کشند. ترامپ و امثال ترامپ مي‌توانند دنيا را آتش بزنند اگر من و تو هيزم‌اش باشيم.
    + حسرو 
    اگر بخواهم تنها يک نکته را براي رفتارهايمان مورد توجه قرار دهم، خواهم گفت: خوب است کمتر حرف بزنيم و کمتر قضاوت کنيم. به نظر مي رسد ميانگين ايراني ها تقريبا در مورد همه چيز و همه کس اظهارنظر مي کنند؛ بعضا با قاطعيت.
    عبارات «من نمي دانم»، «من اطلاع ندارم»، «من به اندازه کافي اطلاع ندارم»، «من مطمئن نيستم»، «من بايد سوال کنم»، «من بايد فکر کنم»، «من شک دارم»، «من در اين باره مطالعه نکرده ام»، «من اين شخص را فقط يک بار ديده ام و نمي توانم در مورد او قضاوت کنم»، «من در مورد اين فرد اطلاعات کافي ندارم»، «اجازه دهيد من در اين رابطه سکوت کنم»، «فردا پس از مطمئن شدن به شما خبر مي دهم»، «هنوز اين مساله براي من پخته و سنجيده نيست» و مشابه اين عبارات در ادبيات عمومي ما، بسيار ضعيف است. تصور کنيد اگر بسياري از ما اين گونه با هم تعامل کنيم، چقدر کار قوه قضائيه کم مي شود. چقدر زندگي ما اخلاقي تر مي شود و از منظر توسعه يافتگي چقدر جامعه تخصصي تر مي شود. چه سکوتي برقرار مي شود! و همه به خود و مثبت و منفي برنامه هاي خود مي پردازند و کمتر سراغ سر در آوردن از کارهاي ديگران مي روند؛ غيبت کم مي شود و تهمت و توهين به حداقل مي رسد
    حضرت علي (ع) مي فرمايند: مومن کسي است که با مردم تعامل کند تا دانا شود، سکوت کند تا سالم بماند و بپرسد تا بفهمد. يک دليل اين که توليد ناخالص داخلي آلمان بيش از دو برابر جمع توليد ناخالص داخلي 55 کشور مسلمان است، اين به خاطر تمرکز مردم به کار و فعاليت و کوشش هاي فردي است.
    اتفاقا چون بسياري از ما براي خود کم وقت مي گذاريم و خود را کشف نمي کنيم، به بيرون از خودمان و توجه ديگران نيازمند مي شويم. به همين دليل، نمايش دادن در ميان ما بسيار جاري و قدرتمند است، چون در مورد خود نمي توانيم پنجاه صفحه بنويسيم، از انتقاد حتي انتقادي ملايم، خشمگين مي شويم، چون احساسي بار مي آييم و بنابر اين ضعيف هستيم، اعتماد به نفسمان کم است
    ارزش هر انسان مساوي با مقدار زماني است که براي فکر، کشف خود و خلاقيت اختصاص مي دهد. سکوت فراوان بهترين فرآورده کم قضاوت کردن است. در اين مسير، محتاج کتاب خواندن، گفت و گو و مناظره هستيم. با آگاهي و دانش مي توان انسان بهتري بود و به همين دليل، نيازمند آموزش هستيم.
    + خسرو 
    ماههاي مازندراني
    باوجود 12 ماه شمسي که در تقويمها به چشم مي خورد به همان تعداد ماههاي مازندراني از گذشته به يادگار مانده است:
    - ارکه ما (arkeh ma) : مصادف با ماه فروردين
    - دما (dema) : مصادف با ماه ارديبهشت
    - وهمن ما (vahmeneh ma) : مصادف با ماه خرداد
    - عيد ما (aydeh ma) : مصادف با ماه تير
    - فردينه ما (ferdineh ma) : مصادف با ماه مرداد
    - کرچه ما (kercheh ma) : مصادف با ماه شهريور
    - هره ما (hareh ma) : مصادف با ماه مهر
    - تيره ما (tireh ma) : مصادف با ماه آبان
    - ملاره ما (melareh ma): مصادف با آذر ماه
    - شروينه ما (shervineh ma) : مصادف با ماه دي
    - ميره ما (mireh ma) : مصادف با ماه بهمن
    - اونه ما (oneh ma) : مصادف با ماه اسفند
    + خسرو 
    14 آبان روز مازندران در ديار سبز علويان است و مردمان اين ديار در سال 250 هجري قمري اولين حکومت شيعي جهان را تشکيل دادند.اين قوم در روز خجسته سعيد فطر 250 هجري قمري در مسجد جامع کجور نماز عيد را به امامت حسن بن زيد علوي برگزار کردند و با برپايي اين نماز سنگ بناي نخستين حکومت شيعي در جهان را بنيان نهادند.
    اين روز سرآغاز بيعت مردم اين استان با حسن بن زيد علوي بنيان گذار نخستين حکومت شيعي علوي در جهان است و ارادت عميق و خالصانه مردم مازندران به ائمه اطهار موجب شد تا مازندرانيها طي 12 قرن شيعه مانده و با افکار و باورهاي شيعي زندگي کنند. براين اساس اين روز به عنوان "مازندران، ديار سبز علويان" نامگذاري شد.
    14 آبان روز ملّي مازندران است و اين روز متعلق به مردم مازندران که جلودار آن مردم رويان و چالوس بودند، است، روزي که مردم با ميل و رغبت حکومت شيعي را پذيرفتند.
    + خسرو 
    کتاب نخوانيد، هيچ چيز نمي شود!
    توي فرودگاه نشسته ام. يک ايراني آن ور چيپس مي خورد، ايراني ديگر انگشت دستش را تا ميانه در گوش خود فرو کرده و با تکانه ي زياد در حال تکان دادن است
    ايراني ديگر که خودم باشم، آهنگ گوش ميکنم
    و...
    آن ور سالن اما يک توريست خارجي که کمه کم 85 سال سن دارد، پاهايش را - بدون اينکه کفش هايش را در آورده باشد- روي چمدانش گذاشته و سخت مشغول مطالعه است چنان که هيچ چيز جلب توجه کني، توجه او را جلب نمي کند.
    خب با اين سن کتاب بخواند که چه شود؟
    خب مگر کتاب بخواني منفعت و مالي مي بري؟
    کتاب نخوانيم، کارهاي مهمتري داريم؛سرک کشيدن به کار اين و آن و مسخره کردن آنها، چک کردن مداوم اينستاگرام و لايک کردن چرند و پرنديات، حرف هاي بي سر و ته... و خيلي کارهاي ديگر
    خ.م.: دوستان، همه اين حرف ها نيشي بود بر خودم
    خداي ناکرده به کسي جسارت نکردم
    + خسرو 
    يک روان درمانگر و مشاور، هر روز در کار خلق جديدي است:
    ساختن يک زندگي، نوسازي ساختمان يک باور، سم زدايي يک تفکر آسيب زا، افشاندن عطر شادماني در کوچه پس کوچه هاي يک ذهن، رهانيدن يک روح از قفس رنجهاي خودساخته، معنابخشي به يک زندگاني راکد، طراوت زايي در کوير يک روان، معماري يک زندگي جديد در اوج نااميدي يک روح...
    برداشتن بار رنج از دوش ديگران،نشاندن لبخند بر لبان يک انسان دردمند، رهانيدن يک کودک از قفس رنجهاي تحميلي، بازکردن مسير پريدن يک نوجوان در آستانه زندگي، استحکام بخشي يک کلبه کوچک ازدواج در حال ويراني و... گوشه اي از لذتهاي آشکار و نهان زندگي يک روانشناس است.
    زندگي يک روان درمانگر سراسر خدمت و معنا است.
    + خسرو 

    از نظر علمي ثابت شده است که هر چه کمتر بدانيد فکر مي‌کنيد بيشتر مي‌دانيد. به اين واقعيت اثر دانينگ-کروگر گفته مي‌شود. کساني که توانايي بسيار ضعيفي در بعضي زمينه‌ها نسبت به ديگران دارند توانايي‌هاي خود را بيش از حد تخمين مي‌زنند درحاليکه کساني که ظرفيت‌هاي بالاتري دارند مهارت‌هاي خود را دست کم مي‌گيرند.

    افراد غيرحرفه‌اي از توهم برتري رنج مي‌برند و به اشتباه، توانايي‌شان را بسيار بيش از اندازه? واقعي ارزيابي مي‌کنند. برعکس، افراد خيلي حرفه‌اي، گرايش بيشتري به دست‌کم‌گرفتن شايستگي خود داشته و به نادرست تصور مي‌کنند که کاري که براي‌شان آسان است، براي ديگران نيز آسان است.

    «تخمين نادرست فرد بي‌لياقت، از اشتباه در ارزيابي خود ناشي مي‌شود؛ درحالي‌که تخمين نادرست افراد بسيار بالياقت، از اشتباه در ارزيابي ديگران نشأت مي‌گيرد.»

    + خسرو 
    هيچ عقل ودرايتي همچون عاقبت انديشي نيست.
    عاقبت انديشي پيش از شروع کار، تو را از پشيماني در امان نگه مي دارد.
    براي موفقيت در جهان امروز، داشتن استراتژي در حرکت به سمت مقصد ،امري ضروري و حياتي است.
    مديريت استراتژيک را مي توان بدين گونه تعريف کرد: هنر و علم تدوين، اجرا و ارزيابي تصميمات؛ وظيفه اي چندگانه که انسان را قادر مي سازد تا به هدف هاي بلند مدت خود در زندگي دست يابد. به عبارت ديگر مديراستراتژيک در زندگي، کسي است که داراي نگرش استراتژيک باشد و قادر باشد با يک استراتژي مطلوب به خواسته هاي خود جامه عمل بپوشاند.
    بنابراين مديريت استراتژيک در زندگي عبارتست از: مجموعه تصميمات و فعاليت هايي که فرد براي دست يابي به اهداف بلند مدت در زندگي خود انجام مي دهد...
    براي مشاهده كامل مطلب به صفحه اصلي وب مراجعه شود...
    http://satroar.parsiblog.com
    + خسرو 
    شـب تاسوعاست و در ساعاتِ پايـاني اين مناسبت، احساس درد و اندوه ما را فراگرفته است، ولي امام حسين(ع) نمي‌‌پذيرد که اين درد و اندوه ما، از سرِ احساس باشد، بلکه درد و اندوهي تربيتي از ما مي‌‌طلبد.
    ما در پرتو اين احساسِ درد و اندوه بايد بياموزيم که انسان چگونه بايد بميرد، همچنان‌که چگونه زندگي كردن را بايد بياموزيم.
     <      1   2   3   4   5    >>    >