• وبلاگ : وب سايت اختصاصي دکتر خسرو محمدي
  • يادداشت : سات روآر، نه سوادرودبار
  • نظرات : 114 خصوصي ، 869 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + خسرو 
    کم اتفاقي که نيست...
    قرار است سالي تحويل شود...
    فردا...
    ميتواند بهانه اي براي آغاز و شکفتنِ من و تو باشد....
    فردا يا مقلب را بلندتر بگوييم
    و با خلوص بيشتر از خدا بخواهيم
    تا حالمان را به بهترين حال تغيير دهد....
    اما اين هم كافي نيست...
    تغيير و تحول فقط با خواستن، اتفاق نمي افتد، برخاستن نيز مي خواهد...
    لازمه برخاستن، خودشناسي و رفتار آگاهانه است. لازمه تحول، شناخت خود است و قبل از آن، شناخت سايه ي خود...
    چنان چه بخواهيم به گونه اي متفاوت عمل كنيم، بايد نسبت به اعمال خود آگاه شويم و اقدام موثر صورت دهيم تا كه (آشنا) را با چيزي نوين جايگزين كنيم.
    مسئله اين نيست كه ديگران ما را جدي بگيرند، مسئله اين نيست كه ديگران بپذيرند كه چه اندازه خوب هستيم، مسئله اين نيست كه ديگران بدانند تا چه اندازه واجد شرايط و پسنديده هستيم. قبل از هر کسي، اين خود ما هستيم كه بايد اينها را بدانيم و به آن ايمان داشته باشيم.
    هرچه بيشتر ناآگانه رفتار كنيم و هر چه بيشتر رازهاي نهفته داشته باشيم، بيمارتر هستيم، زيرا اين رازها نمي گذارند خود اصلي مان باشيم. وقتي خود اصلي مان نيستيم، بيشتر خود و ديگران را آزار مي دهيم. هنگامي كه با خود آشتي كنيم، هستي نيز در همان سطح آرامش را به ما بازمي گرداند و هنگامي كه با خود هماهنگ باشيم، با همه هماهنگ خواهيم بود و مردم نيز از عمل و حرف و زبان ما در امان خواهند بود. پس بياييم اول با خود و با سايه ي خود آشتي كنيم تا زمينه هاي تغيير و تحول به وجود آيد.
    پيشاپيش آغاز سال 1396 را خدمت همه عزيزان و به ويژه سات روآري هاي عزيز تبريك گفته و آرزو دارم اين سال براي همه ما با استعانت از ذات باري تعالي سالي همراه با تحول و تعالي در همه ابعاد فردي، خانوادگي و اجتماعي باشد.
    + خسرو 
    سوادكوه؛ پايتخت طبيعت ايران
    سوادکوه، شهرستاني است در قسمت مرکزي استان مازندران که از شمال به قائم‌شهر از جنوب به شهرستان فيروزکوه از شرق به شهرستان ساري و از غرب به شهرستان بابل مي‌رسد. سوادکوه به دليل موقعيت جغرافيايي کم‌نظير، از انبوه‌ترين و بکرترين جنگل‌هاي استان‌هاي شمالي (جنگل هاي هيرکاني) برخوردار است.
    برخلاف تصور اکثر گردشگران، سوادکوه يک شهر نيست، سوادکوه شامل شهرهاي شيرگاه، زيرآب، پل سفيد، آلاشت، ورسک و ده‌ها روستاي کوچک و بزرگ است. ‌برخي سوادکوه را پايتخت طبيعت ايران مي‌دانند؛ با بيان قابليت‌هاي طبيعي سوادکوه، پي به اين واقعيت خواهيم برد.
    در سفر به سوادکوه مي‌توانيد ديدني‌هاي زير را در نظر داشته باشيد:
    آبشار 27 متري گزو، پل ورسک و 3 خط طلا، آبشار پلنگ‌دره، جنگل‌هاي لفور و شاه‌کلا، آبشار سله‌بن، برج لاجيم، دوشاخه سنگ، سرچشمه دراسله، يخچال‌هاي کوهستان، درياچه شورمست، هفت حوض، مجتمع تفريحي سنبل رود، سد خاکي البرز، پل شاهپور، موزه و رصدخانه آلاشت و غار اسپهبد خورشيد که به عنوان بزرگ‌ترين طاق طبيعي دنيا شناخته شده است.
    + خسرو 

    واپسين پنجشنبه که مي آيد

    زمين از نواختن سمفوني بهار باز مي ايستد

    آسمان بازي اش ميگيرد

    و باد ياد تو را به خاطر مي آورد

    واژه از شعر ميگريزد

    سکوت سنگ به هياهوي شهر پنجه ميکشد

    مردگان هيچگاه به تمامي نمي ميرند

    تکه اي از خواب زندگان را با خود به خاک ميبرند

    با کور سوي شمعي روشن

    از اعماق گذشته باز مي گردند

    پنجشنبه آخر نشاني از بهار ندارد

    به ياد رفتگان...

    + خسرو 
    ياد بگيريم وقتي کسي با ما درد دل مي کند
    شايد دنبال گوشي براي شنيدن مي گردد
    بگذاريم حرف هايش را، درد هايش را بگويد.
    نسخه نپيچيم برايش
    خودمان را ناجي روحش نپنداريم
    از حرف هايش بر عليه خودش استفاده نكنيم و اگر دوستي مان كمرنگ شد دردهايش را جار نزنيم
    رازدار او باشيم
    گاه هدف آدم ها از درد دل فقط گفتن حرف هاي به دل مانده است
    بگذاريم آدم ها حرفشان را بزنند
    خفه شان نکنيم ...لطفا
    سعي كنيم سكوت كنيم و آنها را سراپا بشنويم
    نقش درمانگري را به اهلش بسپاريم
    اما ميتوانيم همراه دلپذيري براي اطرافيان خود باشيم، كافيست مهارت همدلي را بياموزيم...
    + خسرو 
    با نزديک شدن به بهار، نوروزخوانان در مازندران، 15 روز پيش از فرا رسيدن عيد نوروز به روستاها مي‌روند و با خواندن اشعار در مدح امامان، ترانه‌هاي محلي، آغاز سال نو و خانه تکاني را به آنان مژده مي‌دهند.
    نوروز خوانان چند نفر هستند که يک نفر اشعار را مي‌خواند، يک فرد ساز مي‌زند، نفر ديگر که به آن کوله‌کش يا بارکش مي‌گويند که به در خانه‌هاي مردم مي‌رود و آواز محلي مي‌خواند:
    باد بِهارون بِيَمو / نِئروز سِلطون بِيَمو
    مژده هادين دوستان رِ / گل بيَمو گلستون رِ
    بهار آمد بهار آمد خِش آمد / علي با ذولفقار آمد، خوش آمد
    نِئروزتان نِئروز ديگر / شِه ما رِ سال نِئ بووئه مِوارِک
    + خسرو 
    "دنيا براي بهتر شدن، به زناني جسور، قائم به ذات و با ايمان نياز دارد.
    روز جهاني (زن) گرامي باد.
    + خسرو 
    همه ما سعي ميکنيم تا جايي که ممکن است تمام گزينه هاي زندگي مان را باز بگذاريم. اما معمولا هيچ کدام را هم به نتيجه نمي رسانيم و مقدار زيادي زمان و انرژي هدر مي دهيم.
    روانشناسان معتقدند دليل اصلي باز نگه داشتنِ در اين است که افراد نمي خواهند سختي و دردِ بسته ماندن يک در را تحمل کنند.
    ما همواره ميخواهيم در آنِ واحد کارهاي زيادي را بکنيم، از هيچ امکاني نمي گذريم و ميخواهيم همه گزينه ها را با هم داشته باشيم. اين امر به سادگي مي تواند موفقيت ما را نابود کند. بايد ياد بگيريم درها را ببنديم حتي اگر اينکار برايمان سخت باشد.
    همه مي خواهند تا جاي ممکن تمام گزينه ها، فعال باشد. اصولا يکي از آموزه هاي تفکر استراتژيک اين است که بايد دايره انتخاب ها را وسعت داد و بايد گزينه هاي متعدد داشت اما اين تعدد، هم مرز و هم محدوديت دارد. اگر تعداد گزينه ها بالا رفت، توان تحليلي و همچنين منابع فعال نگه داشتن آن گزينه ها، پراکنده و غيرموثر مي شود. خب چه بايد کرد؟ خلوت کنيد و تمرکز! آنگاه به 4 سوال پاسخ دهيد:
    الف: من مي توانم همزمان چند گزينه را به صورت بهينه فعال نگه دارم.
    ب) گزينه هاي به وضوح بهينه
    کدامند که همان اول انتخاب کنم و گزينه هاي به وضوح نابهينه کدامند که همان اول حذف کنم.
    کارهايي که در زندگي نبايد بکني را بنويس. يک بار خوب فکر کن و تصميمت را بگير که سراغ چه چيزهايي، حتي اگر فرصتش بود، نروي.
    ج) از بين گزينه هاي (درب هاي باز) باقي مانده چه تعداد را با چه معيارهايي بايد ببندم که به ميزان تعداد گزينه هاي مطلوب (درب هاي باز) برسم.
    د) و از همه مهم تر الان بايد روي کدام گزينه ها، «متمرکز» شوم و کدام گزينه ها را صرفا به عنوان يک کار جانبي فعال و باز نگاه دارم.
    ** به خاطر بسپاريم: بيشتر درها ارزش وارد شدن ندارند،حتي اگر بنظربرسد چرخاندن دسته در بسيار ساده است.
    + خسرو 
    نمي‌تواني در ميان کساني باشي که هر روز، در پي نابود کردن رقيب خود هستند و براي داشتن شهر و روستايي آبادتر، به جاي آنکه سنگي بر سنگي بگذارند، به خانه‌ي ديگران سنگ مي‌زنند، اما ذهنت را براي ساختن و رشد کردن پرورش دهي و تربيت کني.
    نمي‌تواني مهماني‌هاي آخر هفته بروي و در ميان پرتوهاي نور و دود سيگار و مستي و لاابالي گري، ژست هاي فلسفي بگيري و از اپيکور بگويي و احساس کني که تافته‌اي جدا بافته‌اي.
    نمي‌تواني کتاب‌خوان باشي و دوستاني داشته باشي که کتاب نمي‌خوانند. حتي اگر با شور و شوق، برايت کف بزنند و خواندن‌هايت را تشويق کنند.
    چون دير يا زود، مي‌بيني آن‌قدر از آنها جلوتري که حتي نخواندن هم، موقعيت‌ تو را در ميان‌شان تضعيف نمي‌کند و کم کم، در نقل جمله‌ها و حرف‌ها و عقيده‌ها و تحليل‌ها، چندان به مغز خودت فشار نمي‌آوري.
    خلاصه‌ي همه‌ي اين حرف‌ها، آن بود که ظاهراً انسان، چندان از متوسط اطرافيانش فراتر نمي‌رود.
    اينکه هميشه اطرافيانت را بازبيني کني و ببيني که پايين‌ترين آنها کيست. بي‌رحمانه است. اما بايد از بودن با او دل بکني.
    البته منطقي است که قبل از آن، جايگزين يا جايگزين‌هايي را به اطرافيانت بيفزايي.
    اگر قرار است با دوستان‌مان بمانيم، آنها نيز بايد بکوشند تا به سطحي برسند که بتوانند کنار ما بمانند و به شکلي متقابل، ما هم اگر ديديم که توسط آنها – به جرم رشد نکردن و سستي – کنار گذاشته‌ شده‌ايم، بايد سرنوشت محتوم خود را بپذيريم.
    + خسرو 
    نسخه اي براي يك جمعيت...
    وقتي به برخي آدم هاي اطراف توجه بيشتري مي كنيم، متاسفانه شخصيت هاي قدرت طلب، ثروت طلب، رقابت جو و تماميت خواه فراوانند.
    همينطور اضافه كنيد افراد دمدمي مزاج، تکانشي و انفجاري، فاقد طرح و برنامه و هيجان محور كه اين دسته نيز كم نيستند. و نيز اهالي بزم و خمر و نشئه و مستي، دلي و عاطفي و هوس پيشه...!
    افرادي كه از درون پوچ و در اصل و نسب و خانواده هيچ... و تنها هنرشان فرافكني نقص هاي درون و برونشان به ديگران است... افراد آسيب ديده، آسيب ديدگان خانوادگي، آسيب ديدگان دوران كودكي، آسيب ديدگان روابط اجتماعي...
    بنابراين چاره اي ندارند جز آسيب رساندن، ايراد گرفتن، زمين و زمان را به تمسخر گرفتن، بلكه - به تصور غلطشان - مرهمي باشد بر زخم هاي عاطفي درون و دوران گذشته ي تاريك و سياهشان...
    رفتار اجتماعي خيلي از مردم با اين آرکي تايپ ها قابل پيش بيني است:
    بي برنامگي، بي انضباطي، قانون گريزي، هيجان محوري، تکانشگري، غير قابل پيش بيني بودن و لذت طلبي نزديک بينانه!
    و آنچه ناياب تر است، شخصيت هاي عاشق دانش و فلسفه، منضبط و سخت کوش، منطقي و مفيد و بابركت...
    با اين الگوها بسياري از صفات جمعي آدم هاي اطرافمان را درمي يابيم.
    آگر بخواهم براي تعديل شخصيت هاي گفته شده و ايجاد و تقويت يك شخصيت متعادل و منطقي نسخه بدهم تا بتوانيم به سوي يك جامعه ايده آل و شكوهمند حركت كنيم، آن نسخه شامل اين اقلام است:
    1-گوش دادن به موسيقي کلاسيک
    2- مطالعه رياضيات
    3- مطالعه فلسفه
    4- مطالعه تاريخ
    5- مطالعه و باز هم مطالعه ...
    6- و شناسايي و طرد افراد خودشيفته و آسيب رسان
    + خسرو 
    تنها سه درصد از انسان ها هدفمند زندگي ميکنند و ما بقي در جهت اهداف اين سه درصد در تلاش هستند ...
    + خسرو 

    اعتبار آدم ها، به حضورشان ن?ست

    به دلهره ا? است که در نبودنشان

    احساس مي شود

    بعض? از نبودن ها را ه?چ بودن?، پر نمي كند

    حواسمان باشد...

    + خسرو 
    حدود 30 ساعت از حادثه آتش سوزي و فرو ريختن ساختمان پلاسكو در تهران مي گذرد و متاسفانه متوليان و مدعيان امر حمايت هاي رواني اجتماعي كشور به دليل عدم وجود هرگونه سازماندهي و انسجام در ارائه خدمات روان شناختي، زمان طلايي ارائه اين خدمات را از دست داده اند.
    گروه ها و تيم هاي ارائه دهنده حمايت هاي رواني لزوما بايد با سازماندهي و هماهنگي هاي قبلي، از همان ابتداي شروع يك حادثه و بحران در محل حادثه ، در محل هاي انتقال مصدومين مثل اورژانس بيمارستان هاي معين، حضور و استقرار داشته باشند تا بتوانند كمك هاي اوليه روان شناختي را بلافاصله پس از امداد و نجات به مصدومين و حادثه ديدگان، اعضاء خانواده و اطرافيان مصدومين، به امدادگران و حتي به پرسنل و كادر درماني ارائه دهند. در فاز اول بحران كه خطر و حادثه هنوز در حال وقوع است يا بلافاصله پس از آن كه خطر عواقب حادثه هنوز درك نشده و حتي بيشتر شهروندان قادر به تجزيه و تحليل خطر بصورت يك طرح و عمل نيستند و درجات زيادي از سردرگمي حتي در بين مسئولين و امدادگران نيز وجود دارد، حضور سازماندهي شده ارائه دهندگان حرفه اي حمايت هاي رواني اجتماعي ضروري و الزامي است. پس از حادثه و زماني كه خطر رفع شده است، تمركز بايد بر واكنش هاي رواني حادثه ديدگان و بازماندگان باشد كه اضطراب برجسته ترين اين واكنش هاست. بايد اين واكنش ها بطور جدي مورد توجه قرار گرفته و ارائه دهندگان حمايت هاي رواني به دنبال كاهش اين هيجانات منفي و پريشاني هاي رواني افراد بوده و از تبديل شدن ASD به PTSD جلوگيري كنند. متاسفانه - همانند ديگر حوادث مشابه قبلي- از ابتداي حادثه تاكنون، در زمينه ارائه حمايت هاي رواني در اين حادثه تلخ، هيچگونه مداخله حرفه اي و منسجم مشاهده نشده است و از طرف مسئولين مربوطه در ستاد مديريت بحران، سازمان آتشنشاني، سازمان بهزيستي، وزارت بهداشت و درمان، سازمان نظام روان شناسي، شهرداري، هلال احمر و ... مسئوليت پذيري جدي ديده نشده است.
    اين نشان از عدم وجود آمادگي قبلي و نبود يك سناريوي واحد براي مديريت بحران هاي روان شناختي در حوادث اين چنيني در سطح كشور است.
    + خسرو 
    هيچ صفحه‌اي نمي تواند در فضاي مجازي زندگي شما را متحول کند و اگر کسي چنين ادعايي دارد بايد در دانشش ترديد کرد.
    فرهنگ با خواندن چند جمله از يک رمان يا فيلم تغيير نمي کند.
    با خواندن عکسنوشته و دلنوشته يا جملات قصار با سواد نخواهيم شد.
    دانش حقيقي از مطالعه ، تحقيق و چالش ذهني حاصل مي شود.
    + خسرو 
    مشاوره قبل از ازدواج را جدي بگيريد:
    عواملي هستند که داراي ويژگي کيفي هستند و اندازه گيري دقيق آنها دشوار است و ارزيابي آنها نيازمند مصاحبه، مشاهده و بررسي تاريخچه زوجين توسط مشاور دارد.
    ريسک فاکتور هاي نرم افزاري عبارتند از :
    - جنگ قدرت در خانواده ي اصلي
    - وابستگي فرزند به خانواده ي اصلي
    - خانواده غير لمسي
    - خانواده غير کلامي
    - طلاق عاطفي در خانواده
    - مشکلات و اختلالات رواني
    - جايگاه فرد در خانواد اصلي
    - عشق مفرط
    - انگيزه فرد براي ازدواج
    - عدم تفاهم در آداب و رسوم معمول ازدواج
    - عدم تناسب ويژگي ها و صفات شخصيتي
    + خسرو 
    به نظر مي رسد نوعي بي اعتنايي در جامعه شکل گرفته که هرکسي سر در لاک خود فروبرده و با ديگران کاري ندارد.
    يادداشتي هست که مي گويد از دشمنت بترس چون ممکن است روزي به تو آسيب برساند، از دوستت هم بترس شايد روزي مخالف تو شود، اما از هردوي اينها بدتر از يک بي اعتنا بترس چون معلوم نيست چه در سر دارد. بي اعتنايي يک ويژگي بدخيم است و علت آن را بايد چنين بيان کرد: هيچ کس به لحاظ ژنتيکي بي اعتنا به دنيا نمي آيد. اگر از استثناها بگذريم، بي اعتنايي در نتيجه آموزش، الگوبرداري و برخي تجربه هاي تلخ به وجود مي آيد. در روانشناسي مبحثي داريم با عنوان درماندگي آموخته شده؛ يعني فردي فعاليت دارد اما به جايي نرسيده و احساس ناکامي مي کند. در اين صورت، بي اعتنايي در وجود فرد ريشه مي دواند و اين مسائل در مغز رسوب مي کنند و شعاع اعتماد پايين مي آيد، جرات ورزي از بين مي رود و بي اعتنايي در ذهن فرد جا خوش مي کند. بنابراين فرد جرات ابراز وجود را از دست مي دهد.
    افراد بي اعتنا هيجانات خود را خاموش کرده اند و عواطف آنها فقط در حوزه خصوصي و محدودي فعال است. هيجان و خرد جمعي در مورد اين افراد به کلي تعطيل شده است و اينجاست که مي توان از بي اعتنايي به عنوان يک سندروم نام برد. يک معتاد فردي بي اعتنا است، استادي که فقط درس مي دهد و بعد از کلاس به خانه مي رود هم به همين شکل؛ کسي که دغدغه حل يک آسيب اجتماعي را ندارد، يك فرد بي اعتناست، تنها گرفتن مدرک براي جامعه کارساز نيست. نمي توان نام افراد بي اعتنا را شهروند گذاشت، چراکه شهروند کسي است که علاوه بر حقوق خود به حقوق ديگران هم توجه دارد.
    جمله معروفي وجود دارد که افراد بسياري آن را سرلوحه زندگي خود قرار داده اند: اين نيز بگذرد؛ بايد توجه داشت که ما نبايد بگذاريم زندگي بدون دخالت و واکنش ما بگذرد. بايد شوق تغيير داشته باشيم. تنها انسان است که به يک فرهنگ، مليت، زبان و… تعلق دارد و با آسيب ديدن اين مسائل دچار نوعي عصيانگري مي شود که بايد نامش را خشم مقدس گذاشت. من به عنوان يک انسان بايد نسبت به فجايع اطراف خود شرم داشته باشم. هر انساني بايد جمله «چه بايد کرد؟» را سرلوحه زندگي خود قرار دهد. فرد بي تفاوت، درمانده است و هر روز در نوعي از خود بيگانگي فرو مي رود. کسي که بي اعتنا است قبل از مرگ، مرده است...
     <      1   2   3   4   5    >>    >