سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 3 >

آدمها دودسته اند:

یا از ما پولدارترند که بهشون میگیم: مال مردم خور!

یا بی پول ترند که بهشون میگیم: گداگشنه!

یا از ما بهتر کار می کنند که بهشون میگیم: حمال!

یا کمتر کار می کنند که بهشون میگیم: تنبل!

یا از ما سرسخت ترند که بهشون میگیم: کله شق!

یا بی خیال ترند که بهشون: میگیم مشنگ!

یا از ما هوشیارترند که بهشون میگیم: پرافاده!

یا ساده ترن که بهشون میگیم: هالو!

یا از ما بیشتر خرید می کنند که بهشون میگیم: ولخرج!

یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگیم: خسیس!

یا از ما بزرگترن که بهشون میگیم: گُنده بَک!

یا کوچکترن بهشون میگم: فسقلی!

یا از ما مردمدارترن بهشون میگیم: بوقلمون صفت!

یا از ما روراست ترن بهشون میگیم: احمق!

کلا معیار همه چیز، ما هستیم...!!!


نظر()

  

جامعه‌یی که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم‌رفت و آمد و خلوتی شده، جامعه‌یی که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌یی که برای رسیدنِ به هدفش، نمی خواهد هیچ تلاشی کند! جامعه‌ی مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطی» است! ما مردمی شده‌ایم لنگه‌ی پینوکیو، که دوست داریم طلاهای‌مان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم. مردمی که دنبالِ گلد کوییست و پنتاگون و شرکت ‌های هرمی...‌ی مشابه می‌افتند، یک جای کارِشان لنگ می‌زند. آن جای کار هم اسم‌اش  «فرهنگِ شکیبایی» است. فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان! فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است, پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد! فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خوری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، تن‌فروشی دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد. فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد.  آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند! برای درکِ عمقِ فاجعه‌یی که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیس‌بوک و شبکه های اجتماعی که نگاه کنیم، همه چیز دستمان می‌آید. وقتی که کسی می‌نویسد: «اوه! طولانی بود، نخوندم!» یا «سرسری یه نیگاه انداختم, با کلیّتش موافقم!» یا  «چه حوصله‌یی !» یا  «لایک کردم، ولی نخوندم!»  و...  یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمی‌رسد. آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی ست. جامعه‌یی که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد، در مطالعه, سه خط برایش بس است. در ازدواج؛ بین عشق و نفرت‌اش ده ثانیه زمان می‌برد. در سیاست؛ بینِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافی ست. در کار؛ از فقر تا ثروتش یک اختلاس فاصله دارد. در تحصیل؛ از سیکل تا دکترای‌اش یک مدرک آب می‌خورد. در هنر؛ از گمنامی تا شهرتش به اندازه‌ی یک فیلم دو دقیقه‌یی در یوتیوب است! فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده، بپسندم.  موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم. راهی را نرفته، پیشنهاد‌ بدهم. دارویی را نخورده، تجویز نمایم. نظری را ندانسته، نقد کنم

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدفم متوسل شوم چون حوصله‌ی راه‌های درست را "که طولانی‌تر هم هست" ندارم.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

روز جمعه پنجم آذرماه، خبر حادثه تلخ قطار تبریز – مشهد، دل هر شنونده و به ویژه  بینندگان صحنه های دلخراش این حادثه دردناک را به درد آورد. تجسم آنچه در حین حادثه رخ داده است؛ وقوع ناگهانی یک برخورد شدید، آتش سوزی و بسته شدن درهای قطار، بسیار تروماتیک و غیرقابل تحمل است. 

همه، اعم از مسئولین و اصحاب رسانه، بر تعداد افرادی که درگذشته  و یا مجروح شده اند متمرکز شده اند. متاسفانه آسیب فراتر از این است و حتی آنهایی که مجروح هم نشده اند و تنها شاهد این رخداد بوده اند در صورتی که خدمات روانشناختی لازم را دریافت نکنند احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از ضربه (PTSD) را دارند؛ زخمی که دیده نخواهد شد و در صورت عدم توجه تخصصی به آن، سال ها این افراد را آزار خواهد داد.

مجموع مصاحبه ها و گزارش ها گویای اتفاق نظر در خصوص دلیل اصلی حادثه است: خطای انسانی.

بی شک دیر یا زود، مسئولین مستقیم حادثه محاکمه می شوند، و بعد از مدتی این پرونده ی تلخ نیز بسته خواهدشد.

 و این در حالی است که:

اول اینکه، در کشور عزیزمان، حادثه برخورد قطار، تنها محصول خطاهای انسانی در مرگ یکباره و تدریجی انسان ها نیست و 

دوم اینکه، برای کاهش و به حداقل رساندن عامل اصلی این رخدادها، یعنی خطای انسانی، به نظر می رسد برخوردی ریشه ای انجام نمی شود.

برخی از عوامل موثر بر خطاهای انسانی به ویژه در رخدادهایی مثل حادثه برخورد قطار عبارتند از:

-  عدم یا بهره گیری ناکافی از ارزیابی های روانشناختی طی فرایند جذب و استخدام کارکنان

-  فقدان و یا ناکافی بودن آموزش های ضمن خدمت برای افزایش کارآمدی کارکنان

-  فقدان و یا ناکافی بودن کنترل کیفیت و پایش های فرایندی

-  ناکافی بودن مهارت های روانشناختی کارکنان در زمینه هایی مثل: مهارت مقابله با استرس و هیجان های منفی، مهارت تصمیم گیری و حل مساله به ویژه در شرایط بحرانی

مسئول و مدیر ارجمند، نماینده محترم مجلس؛ 

از خود بپرسید: « برای پیشگیری از رخداد چنین وقایعی، تا چه حد مسئولانه و در حد کفایت، به امر پیشگیری و  آموزش تمرکز دارم؟»

شهروند گرامی؛

هر کدام از ما نقش هایی داریم که گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم، نتیجه اقدامات و تصمیم هایمان اگر نگوییم با جان انسان ها، حداقل با کیفیت زندگی انسان ها گره خورده است.

از خود بپرسیم: «تا چه حد به حقوق دیگران فکر می کنم و در مقابل دیگران احساس مسئولیت دارم؟»

همه ما در مقابل رنج و درد انسان ها مسئولیم. بی شک هرچه حوزه عمل مرتبط تر و اختیارات بیشتر باشد، مسئولیت بیشتری متوجه افراد خواهد بود. 

فردا دیر است. همین امروز دوربین را به سمت خود برگردانیم و مسئولانه عمل کنیم.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

«ماریو بارگاس یوسا» برنده نوبل ادبیات 2010 و از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین، در سخنرانی اخیر خود هفت دلیل برای لزوم مطالعه کتاب و داستان ارائه داده است. به نوشته‌ی «اینکوایرر» بارگاس یوسا کتاب‌خواندن را فرآیندی جادویی می‌داند که به او اجازه می‌دهد چندین بار زندگی کند: «احساسات و درک من از زندگی و مردُم، این تصور را برایم به وجود آورده که زندگی فقط این زندگی محدود با دیگر انسان‌ها نیست،‌ بلکه زندگی دیگری هم هست که توسط نویسندگان بزرگ خلق شده است.» این دلایل به نقل از بهارنیوز به شرح زیر است:

1. کتاب‌های خوب، بلندپروازی انسان را تحریک می‌کنند. یادگیری سواد خواندن مهم‌ترین اتفاق زندگی من بود و حرفه داستان‌گویی من هم زاده همین مهارت است. هیچ دلیل مشهودی برای به سرانجان رساندن یک رمان خوب وجود ندارد، اما ادبیات همیشه تاثیر خودش را روی خواننده می‌گذارد؛ این شاید به شکل یک حس رضایت‌مندی باشد و یا تغییر به سمت خوبی‌ها. هر حسی که باشد،‌ زندگی آدم‌ها با مطالعه کتاب غنی می‌شود.

2. ما با خواندن کتاب‌های خوب، در پنهانی‌ترین وجوه شخصیت انسانی‌مان به حس نزدیکی با یک فرهنگ می‌رسیم. خواندن، همان‌طور که‌ غرایز، شور و احساسات‌،‌ رفتارهای‌مان را تعریف می‌کنند، مطالعه روانشناسی ما را غنا می‌بخشد.

3. ادبیات بهترین سلاح در مقابل تعصب است. به نظر من کتاب‌های خوب، بهترین دفاع در برابر عقاید تحریف‌شده‌ مردمِ زبان‌ها، باورها و رسوم مختلف است. با وجود تمام این تفاوت‌ها، آن‌چه مشترکا بین همه زنان و مردان با پیشینه مختلف حکم می‌راند، از همه چیز مهم‌تر است؛ چون همه ما انسانیم و همه ما از سوی مشکلات و موانع مشابه به چالش کشیده می‌شویم؛ مشکلاتی که باید برای زنده ماندن و زندگی کردن بر آن‌ها غلبه کنیم.

4. ادبیات دشمن طبیعی همه دیکتاتوری‌هاست. ادبیات نارضایتی را در جهان رشد می‌دهد و خواندن حس امید و آرزوی داشتن جامعه‌ای بهتر را در درون شهروندان به وجود می‌آورد؛ جایی که مردم بتوانند رویاهای خود را آزادانه دنبال کنند. وقتی یک نفر مطالعه می‌کند، رویکردی انتقادی پیدا می‌کند تا واقعیت را به دنیای کتاب‌ها نزدیک کند. ادبیات میل درونی برای تغییر دادن و ایستادن مقابل سلطه را که از گهواره تا گور سعی در کنترل ما دارد، بیدار می‌کند.

کتاب خوب خواندن راهی برای مجهز شدن در بحبوحه اعتقادات و روبه‌رو شدن با هرچه نادرستی در جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. راهی که از آن طریق بتوانیم در جهت تغییر جهان بکوشیم و آن را به دنیای تخیلاتی که با وجود کاستی‌ها و محدودیت‌های‌مان خلق کرده‌ایم، ‌ نزدیک کنیم.

5. مطالعه بهترین نوع سرگرمی است. حتی وقتی کلمات با هم ترکیب می‌شوند، رنگ و بویی جادویی به خود می‌گیرند و دریچه‌ای می‌شوند برای زندگی کردن تجربیات دیگر...

6. خواندن شالوده تربیت کردن انسان‌های آزاد است. در جوامع آزاد، مفهومی وجود دارد مبنی بر این که مطالعه یک سرگرمی و لذت است که می‌شود آن را از تجربه کلی زندگی افراد حذف کرد. به نظر من این اشتباه بزرگی است؛ نبود آزادی در ابعاد مادی، روحی و فرهنگی، زندگی افراد و کل جامعه را از هم می‌پاشاند. من فکر می‌کنم کتاب‌های خوب امید به تغییر زندگی و این را که جوامع روزی به تمام این محدودیت‌ها غلبه می‌کنند و جوامعی عادلانه‌تر به وجود می‌آیند، ارتقا می‌بخشد. جوامعی به وجود می‌آیند که به دنیاهای تخیلی ما نزدیک‌تر هستند. اشیاء واقعی از درون کتاب‌های خوب سربرمی‌آورند و رنگ و بوی واقعیت به خود می‌گیرند.

7. مطالعه کتاب‌های خوب آدم‌های بهتری از ما می‌سازد. ما باید فرزندان‌مان را قانع کنیم که خواندن مسلما لذتی خارق‌العاده است اما در عین حال بهترین راه برای بهتر شدن. مطالعه راهی است برای آمادگی بیشتر در مواجهه با چالش‌هایی که در تمام طول عمر ما حضور دارند. 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

در دورانی زندگی می کنیم که روز به روز بیشتر از یکدیگر فاصله گرفته و زندگی ها به سمت زندگی های انفرادی و تفردی پیش می رود و افراد جامعه و حتی اعضای خانواده، بیشتر از هم دور می شوند. در دورانی که ارتباط های مجازی جای ارتباطات واقعی و حقیقی را گرفته و تکنولوژی نیز باعث افزایش فاصله بین انسان ها شده است تا آنجا که دیگر کمتر می توان سراغی از رفت و آمدهای خانوادگی، نشست و برخاست های آشنایان و گپ و گفت های صمیمانه گرفت. و در این میان، آدم ها از یکدیگر، دورتر و دورتر و احساس تنهایی ها، بیشتر و بیشتر می شود. و فراوانند پدران و مادرانی که بعد از یک عمر تلاش و تحمل سختی و بزرگ کردن فرزندان، حالا در عزلت و تنهایی خویش، آشیانه خالی را تجربه می کنند و به سختی روز را شب می کنند و همیشه چشم به در خانه شان دوخته اند تا بلکه روزی، فرزندی، ترحمی کند و سری به آنها بزند و ساعتی را با آنها بگذارند، بی هیچ چشم داشتی، فقط دیدن فرزندان و سو گرفتن چشمان کم سویشان، همین ...

درست است که همگی درگیر کار و مشغله های زندگی هستیم و حتی گاهی با توجه به مقتضیات کاری و زندگی، فرسنگ ها از محل زندگی پدر و مادرهایمان دور هستیم. اما با وجود این شرایط و داشتن همسر و فرزند و زندگی مستقل و کار پرمسئولیت، حداقل ماهی یک شب می توانیم به خانه پدر و مادر خود برویم. کارهای بچه ها و خانواده را انجام دهیم و برویم خانه پدری ... تنهایی.. مثل دوران بچگی و نوجوانی... خیلی وقتها لازم نیست کار خاصی انجام دهیم... پدر تلویزیون نگاه میکنه و ما کتاب میخوانم. مادر تعریف میکنه و ما گوش میدیم. ما حرف میزنیم و مادر یا پدر چرت میزنند و .. شب میخوابیم و صبح صبجانه ای و بعد برگشت به زندگی روزانه... 

شک نداشته باشید، پدران و مادران سالخورده و تنهای ما از چنین شب هایی به عنوان بهترین ساعتهای عمر خود یاد خواهند کرد. و اگر راستش را بخواهید، چنین شرایطی، نهایت فرصت و شانسی برای استفاده از زندگی خودمان نیز محسوب می شود.


نظر()

  

حقیقت اسلام در زیارت و راهپیمایی اربعین قابل درک و مشاهده است؛ حرکت نرم، اما برق آسای شیعه که به زودی تمام مردمان حق پرست و آزاده جهان را به سمت خود می کشاند. این گرما و جوشش خون امام حسین(ع) است که هنوز بعد از 1300 سال، در مردم جهان هیجان ایجاد می کند تا تفکر و منطق شیعه جهانگیر شود. منطقی که علی(ع) و حسین(ع) و دیگر ائمه سردمدار آن هستند و تاکنون کسی پیدا نشده تا بتواند برتر از کلام آنها کلامی و برتر از حرکت عدالت خواهانه و دین مدارانه آنها حرکتی انجام دهد.

این قدرت سخت افزاری و نرم افزاری شیعه است که روز به روز بیشتر فراگیرمی شود.

هیچ شهادتی هم شهادت حسین (ع) نمی شود. خونی که هنوز می جوشد، یعنی حالا حالا ها خواهد جوشید و نگاه های حق طلبان را همچنان معطوف خود خواهد کرد. می توان گفت که روز عاشورا هنوز شب نشده است و او خواهد آمد تا پرچم حسین(ع) را برافرازد. او وقتی خواهد آمد که همه جهانیان حسین ابن علی(ع) و حرکت او را بشناسند و رو به سوی او آورند. 

حدیث "ان الحسین مصباح الهدی..." در حال تحقق است تا در این وانفسای ظلم و جور و فساد و جهل که جهان و جهانیان را فراگرفته، امام حسین (ع) نجات بخش و هدایت کننده بشریت باشد.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

1- کتاب نمی‌خوانیم زیرا نیازی به کتاب احساس نمی‌کنیم، به دو دلیل:

 - توهم همه‌چیزدانی داریم و از فرط ناآگاهی مسأله مبهمی برایمان وجود ندارد.

 - لذت و منفعتی در آن نمی‌بینیم و آن را زحمتی می‌دانیم که مابه‌ازای مستقیم مالی ندارد.

2- کتاب نمی‌خوانیم زیرا از شک کردن در مبانی باورهای‌مان می ترسیم و نگرانیم برای بیشتر دانستن مجبور به پذیرفتن نادرستی دانسته‌های قبلی خود شویم.

3- کتاب نمی‌خوانیم زیرا با وجود رنج بردن از تناقضات فکری و حسی خود از آن‌ها آگاه نیستیم.

4- کتاب نمی‌خوانیم زیرا فکر می‌کنیم پیچیده‌ترین مسائل را در هر عرصه‌ای می‌توانیم با ذهن پرورش‌نیافته و معلومات ناقص خود ساده‌‍سازی کنیم اما نمی‌دانیم که حتی مفاهیم به‌ظاهر ابتدایی نیز زوایایی تکمیلی و مراتبی پیشرفته دارند که در این قاعده نمی‌گنجند و خام‌اندیشی‌های ما راهی به آن‌ها نخواهد داشت.

5-  کتاب نمی‌خوانیم چون هنوز در دوره فرهنگ شفاهی به سر می‌بریم و ملتی شنیداری و مقلدیم.

6- کتاب نمی‌خوانیم زیرا از فواید و عواید داشتن ذهن باز، برتر و تحلیلگر، احساسات عالی، روشن و مجرب و بیان پربار، پخته و شیوا بی خبریم.

7- کتاب نمی‌خوانیم زیرا نمی‌دانیم کافی دانستن اطلاعات تصادفی حاصل از گشت‌وگذار در فضای مجازی جای مطالعات هدف‌مند را نمی‌گیرد، به دو دلیل:

-  بارش اطلاعات پراکنده و گاه متناقض، ما را به قدرت تجزیه و تحلیل نمی‌رساند.

- بمباران خبری برای اذهان سرگردان موجب سردرگمی بیشتر بوده و خود موجب نوع دیگری از بی‌خبری است که توهم خبردار بودن از همه چیز را به همراه دارد.

8- کتاب نمی‌خوانیم چون بر این باور نادرستیم که با افزایش سن، عقل نیز به خودی خود رشد می‌کند و نمی‌دانیم رشد عقلی اکتسابی است و با فعالیت و پرورش فکری به دست می‌آید و بهترین محرک ذهن برای این منظور مطالعه است.

9- کتاب نمی‌خوانیم چون از کتاب خواندن خوشمان نمی‌آید و نمی‌دانیم که بسیاری از این "خوشم می‌آید"ها و "خوشم نمی‌آید"ها به‌کلی بی‌اعتبارند، زیرا براساس آموخته‌های تلقینی و سلیقه‌ای و تجارب پیش پا افتاده و دم دستی ما در محیط خانواده، تحصیل و کار و... و متاثر از افراد عموما همسطح با ما شکل گرفته‌اند و مادامی که با مطالعه و تلمذ از انسان‌های آگاه‌تر از ما محک نخوردند، معیار خوبی برای تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌های ما نیستند.

10- کتاب نمی‌خوانیم چون کتاب نخوانده‌ایم؛ بدین معنا که خود را آن قدر موظف به انجام این کار نکرده‌ایم تا به آن نقطه صفری برسیم که سرآغاز چشیدن لذت شناخت خود و دنیای پیرامون است و مدخل ورود به جهانی فراتر که علایق و سلایق ما در آن به پرواز درمی‌آید و هر بار سطحی بالاتر و اوجی تازه را تجربه می‌کند که قابل مقایسه با سطح نازل و عامه‌پسند پیشین نیست...


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

 ترامپ رییس‌جمهور آمریکا شد. مردی که هر چه کرد و گفت و هر رسوایی که به بار آورد، ذره‌ای از محبوبیت‌اش نکاست. تفننی به سیاست آمد و حالا جِدی جِدی در بلندترین کاخ قدرت دنیا نشسته است. ترامپ خودش خرج انتخابات را داد، با بزرگان حزب جمهوری‌خواه در افتاد و هر چه پیرمرد پیش‌کسوت سیاسی بود را به گلوله طعن و بد‌وبیراه بست و هیچ ادبی نگاه نداشت که ثابت کند دولت مرد به از ادب اوست. 

بیش از 58 میلیون آمریکایی به ترامپ رای دادند و بسیاری از زنان او را انتخاب کردند با این‌که می دانستند زن‌باره است و حرمتی برای جامعه نسوان قائل نیست و عجیب اینکه با تمام دعوا و مرافعه‌ای که یک‌سال گذشته راه انداخت، هیچ‌گاه از توهین و افترا و عقایدِ ضد مهاجران و مسلمان‌ستیزش عقب‌نشینی نکرد. 

شاید الهه‌ی لذت و خوش‌باشی در ترامپ حلول کرده و در یک دگردیسی اخلاقی، بیشترینه آمریکایی‌ها را مفتون خود کرده است. رویای آمریکایی یعنی ثروت و هر چه بیشترثروت، حالا مصداقی یافته به نام ترامپ و از آنجا که گداهای شهر، نشانی قصر ثروتمندان را خوب می‌دانند، ترامپ حتی در میان افتادگان و فرودستان آمریکایی طرفدار بسیار دارد. برای خیلی از آمریکایی‌ها خنده‌ی ترامپ خلاصه همه خوبی‌هاست. او کسی است که تا اینجای عمر به هرچه می‌خواسته رسیده است. خانواده‌اش عروسک‌های باربی زنده‌اند و حرف‌هایش به‌راحتی در معده عوام هضم می‌شود. همان‌قدر از سیاست و دنیا می داند که بیشتر آمریکایی‌ها می دانند و همین ندانستن ، قرابت می‌آورد. 

دکترین‌اش سرشار از تضاد است و سرجمع مواهب نظریه‌های متضاد. آمریکای قدرتمند در جهان و در عین حال منزوی و در عین حال همه چیز تفسیر یک دلال املاک را پیدا می‌کند، قدرتمند و منزوی یعنی شریک در هر سودی و هم‌زمان، بی‌خیال همه آشوب‌های عالم از حقوق بشرش گرفته تا جنگ سیاه خاورمیانه.البته گوشمالی دادن چین را فراموش نکن. ترامپ آرزوی بر باد رفته‌ی میلیون‌ها آمریکایی است، یک آدم حسابی که هر چه بخواهد می‌خرد و به «مقام چند» رسیده است یعنی که به هر که می‌رسد می‌گوید چند می‌ارزی و می‌تواند جیرینگی چک‌اش را بکشد. 

ترامپ در فرافکنی مشکلات هم ید طولایی دارد و این پرتاب مشکلات به گردن دیگران با ذکر نام را عوام تحسین می‌کنند. 

اگر درهای آمریکا بسته شود، مکزیکی‌ها به دور ریخته شوند و مسلمانان این موسیاهان دردسر ساز سرکوب شوند، مشکلات آمریکا یک‌شبه حل خواهد شد. اصلا ترامپ آدم یک‌شبه است ، برنامه ندارد اما وعده بسیار. دیر رسیده و زود می‌خواهد برود. مثل یک فیلم پورن سرشار از کشاکش و سر و صداست و ببینده را میخ‌کوب می کند، بی‌هیچ قصه‌ای و بی‌نتیجه، همین است که هست و امروز 58 میلیون آمریکایی اُسکار ریاست‌جمهوری را تقدیمش کردند. اگر فرضیه بالِ پروانه درست باشد که هر لرزش نحیفی در این دنیا بر همه گیتی اثر می‌گذارد، انتخاب ترامپ، سونامی منجلاب بی‌اخلاقی است که زمین را خواهد گرفت و مگر نه اینکه پیش از این، گندِ همه‌چیز در آمده بود و حالا ترامپ، علم‌دارِ سفید پوستان بلوند اروپایی-آمریکایی است که عن‌قریب لشکر سلم و تورش از احزاب دست راستی کشورهای اروپایی بیرون می‌ریزند. 

در هشت سال گذشته دولت اوباما از گفت‌و‌گو، فرهنگ ساخته بود و در مجموع دولت آمریکا در حوادثِ واقعه قابل پیش‌بینی بود. این پیش‌بینی‌پذیری و شناخت جهانی از مرام اوباما ، لنگر سکنایی بود که حداقل وضعیت را از این بدتر نمی‌کرد. اما حالا ترامپ مثل «جکی چان» در فیلم میمون مست ، کاملا غیرمترقبه است.- یکی از دلایل رای آوردنش هم همین سوار بر حس کنجکاوی و تازه‌یابی بشری شدن است- ممکن است به سمت روسیه بچرخد و در داد و ستدی چنان معامله‌ای کند که خاورمیانه را بدهد و به جایش بازار بگیرد. ممکن است «برجام» تنها دست‌اورد حسن روحانی را پاره کند و یا اینکه در معامله زیرمیزی، سردار قاسم سلیمانی را به عنوان ژنرال چهار ستاره بپذیرد و پاسبانی ویرانه‌های خاورمیانه را به ایران بسپارد و پای آمریکا را از این باتلاق بیرون بکشد. 

ترامپ ممکن است همه کار بکند اما می‌توان مطمئن بود کار درست را احیانا اتفاقی انجام خواهد داد. 

آنچه در انتخابات آمریکا اتفاق افتاد در ماه‌ها و سال‌های آتی می‌تواند در همه جای دنیا اتفاق بیفتد. ما ایرانی ها که مارگزیده هستیم و احمدی نژاد دیده، باز هم واکسینه نشده‌ایم. در فرو ریختگی اخلاق و پرستش بتِ پول، احتمال‌اش زیاد است که مثلا اگر کسی مثل بابک زنجانی در ایران کاندید ریاست‌جمهوری شود، به راحتی هر جناحی را شکست دهد. 

ترامپ نشانه بی‌آرمانی انسان معاصر ماست، توده‌های بی‌چشم که زندگی را دنبال استیک برشته خوک، بو می‌کشند. ترامپ می‌تواند دنیا را آتش بزند اگر من و تو هیزم‌اش باشیم.


نظر()

  

اگر بخواهم تنها یک نکته را برای رفتارهایمان مورد توجه قرار دهم، خواهم گفت: خوب است کمتر حرف بزنیم و کمتر قضاوت کنیم. به نظر می رسد میانگین ایرانی ها تقریبا در مورد همه چیز و همه کس اظهارنظر می کنند؛ بعضا با قاطعیت.

عبارات «من نمی دانم»، «من اطلاع ندارم»، «من به اندازه کافی اطلاع ندارم»، «من مطمئن نیستم»، «من باید سوال کنم»، «من باید فکر کنم»، «من شک دارم»، «من در این باره مطالعه نکرده ام»، «من این شخص را فقط یک بار دیده ام و نمی توانم در مورد او قضاوت کنم»، «من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم»، «اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم»، «فردا پس از مطمئن شدن به شما خبر می دهم»، «هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست» و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم می شود. چقدر زندگی ما اخلاقی تر می شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصی تر می شود.

در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خود درمانی نخواهد کرد و شیمیدانی که هر روز روزنامه ها را می خواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه های خود می پردازند و کمتر سراغ سر در آوردن از کارهای دیگران می روند؛ غیبت کم می شود و تهمت و توهین به حداقل می رسد

حضرت علی (ع) می فرمایند: مومن کسی است که با مردم تعامل کند تا دانا شود، سکوت کند تا سالم بماند و بپرسد تا بفهمد. یک دلیل این که تولید ناخالص داخلی آلمان بیش از دو برابر جمع تولید ناخالص داخلی 55 کشور مسلمان است، این به خاطر تمرکز مردم به کار و فعالیت و کوشش های فردی است.

اتفاقا چون بسیاری از ما برای خود کم وقت می گذاریم و خود را کشف نمی کنیم، به بیرون از خودمان و توجه دیگران نیازمند می شویم. به همین دلیل، نمایش دادن در میان ما بسیار جاری و قدرتمند است، چون در مورد خود نمی توانیم پنجاه صفحه بنویسیم، از انتقاد حتی انتقادی ملایم، خشمگین می شویم، چون احساسی بار می آییم و بنابر این ضعیف هستیم، اعتماد به نفسمان کم است

عموما ظاهر خود را می آراییم و درب مخزن باطن ما، سه قفله باقی می ماند. 

در برابر کم حرف زدن و کم قضاوت کردن، فکر و دقت قرار می گیرد. ارزش هر انسان مساوی با مقدار زمانی است که برای فکر، کشف خود و خلاقیت اختصاص می دهد. سکوت فراوان بهترین فرآورده کم قضاوت کردن است. در این مسیر، محتاج کتاب خواندن، گفت و گو و مناظره هستیم. با آگاهی و دانش می توان انسان بهتری بود و به همین دلیل، نیازمند آموزش هستیم. به امید روزی که تلویزیون کشور برای ارائه دیدگاه در 25 موضوع مختلف از یک نفر استفاده نکند.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

باوجود 12 ماه شمسی که در تقویمها به چشم می خورد به همان تعداد ماههای مازندرانی از گذشته به یادگار مانده است. در ادامه ماه های مازندرانی و معادل های شمسی آن مرور می شود:

 ارکه ما (arkeh ma) :  مصادف با ماه فروردین است که با فرارسیدن بهار و آغاز سال نو طبیعت با چهره بهاری اش زیبا به نظر می رسد و شکوفه های رنگ رنگ در همه جا به چشم می خورد

 دما (dema) : مصادف با ماه اردیبهشت بوده و با شروع فصل کار و کشاورزی ،کم کم چهره روستا به مرحله کاشت رفته و تلاش مردم روستا در این ماه ستودنی است.

وهمن ما (vahmeneh ma) : مصادف با ماه خرداد است که تا حدودی زمین های کشاورزی از مرحله کاشت عبور کرده و مردمان روستا همچنان به وجین و مراقبت از محصولات کشاورزی مشغول هستند.

 عید ما (aydeh ma) : مصادف با ماه تیر است و با وجود تابش خورشید و فراوانی آب در شالیزار ها نشاهای برنج در حال رشد و نمو است.

فردینه ما (ferdineh ma) : مصادف با ماه مرداد است که گرمای تابستان را در خود جای داده و به روایتی هم به آن ماه پختن محصول انجیر( انجیرپجه ماه) هم می گویند .

کرچه ما (kercheh ma) : مصادف با ماه شهریور است که کم کم فصل دروی برنج آغاز شده و در گوشه گوشه زمینهای کشاورزی روستا جمعیتی مشغول کار و تلاش دیده می شوند.

 هره ما (hareh ma) : مصادف با ماه مهر است که با شروع خرمن کوبی و آوردن محصولات کشاورزی به منزل شادی در چهره هر روستایی بسیار دیدنی و هنگام رفتن دانش آموزان به مدرسه ها است.

 تیره ما (tireh ma) : مصادف با ماه آبان است و زمان برداشت مرکبات ، اینبار جمعیت روستا در باغ ها برای چیدن پرتقال و نارنگی مشغول هستند.

ملاره ما (melareh ma): مصادف با ماه آذر است که با وجود پائیز زیبا و فصل ریزش برگ زرد درختان چهره روستا هم دیدنی است.

شروینه ما (shervineh ma) : مصادف با ماه دی است که با وجود بادهای پائیزی و نم نم باران و همچنین سردی آغاز زمستان  چهره جدیدی در طبیعت روستا بوجود می آید.

میره ما (mireh ma) : مصادف با ماه بهمن است و کم کم با بارش برف زیبا چهره روستا با پوشش سفید تزئین گشته و شکر و سپاس خدا از طرف کشاورزان دیدنی است.

اونه ما (oneh ma) : مصادف با ماه اسفند است و با شمارش معکوس برای سال تحویل و آغاز سالی جدید در گوشه و کنار روستا و شکوفه های کوچک بهاری خبر از سال نو را می دهد.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ