مسیرهای گردشگری شهرستان سوادکوه- مازندران
ردیف |
مبداء سفر |
مقصد سفر |
مسیر سفر |
فهرست جاذبه ها |
1 |
تهران |
ورسک |
تهران- فیروزکوه-ورسک |
پل تاریخی ورسک |
2 |
تهران |
شورمست |
تهران-فیروزکوه-دوآب |
غار اسپهبد خورشید-قلعه کنگلو-سه خط طلا- دریاچه شورمست |
3 |
تهران |
شیرگاه |
تهران-فیروزکوه-پل سفید-زیراب-شیرگاه |
برج لاجیم- برج باوند-پارک جنگلی جوارم- پارک جنگلی چای باغ |
4 |
تهران |
منطقه لفور |
تهران-فیروزکوه-شیرگاه-لفور |
جاده جنگلی لفور- رودخانه تلار- دریاچه سد البرز |
5 |
تهران |
آلاشت |
تهران-فیروزکوه-پل سفید-آلاشت |
جاده کوهستانی آلاشت-رصدخانه آلاشت- روستاهای زیبای ساتروآر،سرین،چرات و... |
امروزه مردم بیش از هر زمان دیگر، شیوه ها و وسایل گوناگون زندگی کردن را در اختیار دارند، اما معنایی برای آن که چگونه زندگی کنند را در اختیار ندارند. بقا برای چه چیزی باید باشد؟ این سوال انسان های این قرن است. تکنولوژی، ما را از نیاز به استفاده از مهارت های بقا محروم ساخته است و جامعه در واقع به همه نیازها پاسخ می دهد و آنها را برآورده می سازد به جز یکی،«نیاز به معنی زندگی».
اگر زندگی کردن رنج بردن است، ناگزیر به خاطر زنده ماندن باید معنایی برای رنج بردن یافت.اگر زندگی خود هدفی داشته باشد، رنج و میرندگی نیز معنا خواهدیافت. اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری پیدا کندو هرکس باید معنای زندگی اش را خود جستجو کند و مسئولیت آن را بپذیرد. به قول نیچه: « کسی که در زندگی چرایی دارد، با هر چگونگی خواهدساخت».
معنی جویی از یک ارزش حیاتی برخوردار است. بسیاری از بیماری های دوران ما، به دلیل بی نتیجه ماندن جستجوی انسان در معنی است. رنج بردن وقتی معنایی چون « گذشت و فداکاری» یافت، دیگر آزار دهنده نیست.انسان همواره متوجه شخص و چیز دیگری غیر از خودش است. انسان دیگری که با او روبرو می شود، آرمانی که بدان خدمت می کند، شخصی که بدان عشق می ورزد، معنایی که به تحقق می پیوندد. انسان با چشم پوشیدن از خود و وقف خود و توجه به غیر است که به چنین معنایی نائل می آید. پس «خودشکوفایی» اثر غیر عمدی تعالی خویش است. چرا که اگر هرچه بیشتر هدف خود را متوجه مساله خاصی بکنیم، بیشتر آن را از دست می دهیم.
رنج کشیدن شایستگی خاص خود را می خواهد. پس اگر زندگی دارای مفهومی باشد، رنج و مرگ هم باید معنایی داشته باشند. رنج بخش لاینفک زندگی بشر است؛ اگرچه به شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهدبود. اگر انسان سرنوشت و رنج هایش را بپذیرد به شیوه ای که عواقب آن را نیز به دوش بکشد، معنایی ژرف تر به زندگی اش می دهد(رسیدن به آزادی معنوی)، پس بشر یا از فرصت ها برای رسیدن به ارزش های اخلاقی که موقعیت و شرایط دشوار را در پیش او قرار می دهد، سود می جوید و یا از آن روی بر می گرداند. همین گزینش است که نشان می دهد او ارزش رنج هایش را دارد یا نه! در این میان واپس نگری اندیشه های گذشته، باعث دورشدن از واقعیت می گردد.
آنچه انسان لازم دارد، بی تنشی نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن می شود. پویایی اندیشه مهم است، نه تعادل حیاتی. با ناموثر بودن ارزش ها و سنت ها و غرایز در رفتار فرد، انسان تنهاتر می شود و به شکل بی حوصلگی و ملالت خودرا نشان می دهد. اوقات فراغت را به بطالت گذراندن، الکلیسم، بزهکاری، لذت طلبی افراطی و پول پرستی از این جمله اند.
به محض آنکه تصویر روشنی از عواطف خود رسم می کنیم، عواطف در حال رنج، از رنج کشیدن باز می مانند. به جای آنکه مرتب خواسته های خود را از زندگی به نظر آوریم، به این بیاندیشیم که زندگی از ما چه خواسته و انتظاری دارد. برای هر مشکلی پاسخی خاص موجود می باشد و معنای زندگی نزد افراد مختلف، لحظه به لحظه به شکل متفاوتی بروز می کند.
پسرک پدربزرگش را تماشا می کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگ از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقب درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .
یکی از شهرستانهای استان مازندران است که در البرز مرکزی و در مجاورت استان تهران قرار گرفته و شهر پل سفید مرکز آن است. سوادکوه از سمت شمال به شهرستان قائمشهر، از جنوب به شهرستان فیروزکوه ،از غرب به شهرستان بابل و از سمت شرق به شهرستان ساری و ارتفاعات دودانگه محدود است. طبق جدیدترین تقسیمات کشوری سوادکوه از دو بخش بنامهای مرکزی وشیرگاه، چهار شهر بنامهای پل سفید،زیرآب، شیرگاه وآلاشت . شش دهستان بنامهای سرخ کلا با 20 آبادی، راستوپی با 69 آبادی، ولوپی با 52 آبادی، کسلیان با 17 آبادی، شرق و غرب شیرگاه با 31 آبادی ودهستان لفور با 29 آبادی تشکیل شدهاست.کشفیات باستان شناسی بهمراه اسناد و مکتوبات تاریخی حاکی از آن است که سوادکوه از نواحی کهن طبرستان وایران بوده و انسجام بافت اجتماعی و فرهنگی آن در دوران اساطیری ایران ریشه دارد. در برخی منابع تاریخی مانند التدوین آمده که نام قدیم سوادکوه پتشخوارگر (فرشوادگر) بوده و فرمانروایان و امرای بسیاری از این منطقه برخاسته و وقایع تاریخی مهمی نظیر سکونت فریدون پادشاه پیشدادی، پیکاررستم با دیوان مازندران و عبوراسکندر مقدونی در جنگ باداریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی در این ناحیه روی دادهاست. نام این منطقه از واژه هند و ایرانی سو، زئو، دئو، گرفته شده که معادل واژه فارسی روشنائی است. واژههای شبیه آنها نیز کماکان در گویش و نام اماکن مختلف وجود دارد.واژه سات نیز در اغلب نقاط مازندران بجای واژه صاف و روشن بکارمیرود.در نام روستای سات روآر(سوادرودبار)و مرتع سوته، فرمهای مختلف این واژه باستانی دیده میشود.
ساتروآر(سوادرودبار)، روستای زیبایی که مردمان خوبش بیشتر سال حتی تابستان ها را درون ابر و مه زندگی می کنند. در ارتفاعات سرسبزش که می ایستی بالاتر از ابر و مه ایستاده ای و از آن بالا دره ای را می بینی که همچون دریا پر از ابر است. روستای سرسبز و مرتفعی در رشته کوه البرز مرکزی که گاهی هم در بالای سرت پر از ابر است و هم زیر پایت و این همه زیبایی را خداوند به اهالی خوب آن بخشیده است در کنار چشمه سارهای خنک و علفزار های سرسبز.
1
شب
رودخانه
با کلماتی که گاه گاه
آموخت از مکالمه ی ابر و دره ها
آهنگ روستایی و سیال آب را
پرداخت در ستایش گل
های شرم تو
وینک
هر جویکی
که می گذرد از کنار من
آن نغمه ی نواخته ی عاشقانه را
تکرار می کند
2
شعر روان جوی
صمیمی شد انچنانک
در گوش من
به زمزمه
تکرار می شود
همچون ترانه های خراسانی لطیف
در کوچه های کودکی من
چندان زلال و ژرف و برهنه ست
کاینک به حیرتم
کاین شعر عاشقانه ی پر شور و جذبه را
باران سروده است
یا من سروده ام ؟
3
من چون درخت معجز زردشت
چون سرو کاشمر
با شاخ و برگ سبز بهاران
قد می کشم به روشنی صبح
از سایه های رودکناران
من آن نیم که
بودم
این لحظه دیگرم
در خویش می سرایم دریا و صبح را
تا رودخانه ی سخن نرمساز تو
این گونه شاد
می گذرد از برابرم
4
باران
چندان زلال شعر تو امشب
آیینه تصور و تصویر من شده ست
کاینک
به هر چه عشق و ترانه ست
دیوان خویش رابه تو
تقدیم می کنم
شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی