سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروزه مردم بیش از هر زمان دیگر، شیوه ها و وسایل گوناگون زندگی کردن را در اختیار دارند، اما معنایی برای آن که چگونه زندگی کنند را در اختیار ندارند. بقا برای چه چیزی باید باشد؟ این سوال انسان های این قرن است. تکنولوژی، ما را از نیاز به استفاده از مهارت های بقا محروم ساخته است و جامعه در واقع به همه نیازها پاسخ می دهد و آنها را برآورده می سازد به جز یکی،«نیاز به معنی زندگی».

اگر زندگی کردن رنج بردن است، ناگزیر به خاطر زنده ماندن باید معنایی برای رنج بردن یافت.اگر زندگی خود هدفی داشته باشد، رنج و میرندگی نیز معنا خواهدیافت. اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری پیدا کندو هرکس باید معنای زندگی اش را خود جستجو کند و مسئولیت آن را بپذیرد. به قول نیچه: « کسی که در زندگی چرایی دارد، با هر چگونگی خواهدساخت».

معنی جویی از یک ارزش حیاتی برخوردار است. بسیاری از بیماری های دوران ما، به دلیل بی نتیجه ماندن جستجوی انسان در معنی است. رنج بردن وقتی معنایی چون « گذشت و فداکاری» یافت، دیگر آزار دهنده نیست.انسان همواره متوجه شخص و چیز دیگری غیر از خودش است. انسان دیگری که با او روبرو می شود، آرمانی که بدان خدمت می کند، شخصی که بدان عشق می ورزد، معنایی که به تحقق می پیوندد. انسان با چشم پوشیدن از خود و وقف خود و توجه به غیر است که به چنین معنایی نائل می آید. پس «خودشکوفایی» اثر غیر عمدی تعالی خویش است. چرا که اگر هرچه بیشتر هدف خود را متوجه مساله خاصی بکنیم، بیشتر آن را از دست می دهیم.

رنج کشیدن شایستگی خاص خود را می خواهد. پس اگر زندگی دارای مفهومی باشد، رنج و مرگ هم باید معنایی داشته باشند. رنج بخش لاینفک زندگی بشر است؛ اگرچه به شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهدبود. اگر انسان سرنوشت و رنج هایش را بپذیرد به شیوه ای که عواقب آن را نیز به دوش بکشد، معنایی ژرف تر به زندگی اش می دهد(رسیدن به آزادی معنوی)، پس بشر یا از فرصت ها برای رسیدن به ارزش های اخلاقی که موقعیت و شرایط دشوار را در پیش او قرار می دهد، سود می جوید و یا از آن روی بر می گرداند. همین گزینش است که نشان می دهد او ارزش رنج هایش را دارد یا نه! در این میان واپس نگری اندیشه های گذشته، باعث دورشدن از واقعیت می گردد.

آنچه انسان لازم دارد، بی تنشی نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن می شود. پویایی اندیشه مهم است، نه تعادل حیاتی. با ناموثر بودن ارزش ها و سنت ها و غرایز در رفتار فرد، انسان تنهاتر می شود و به شکل بی حوصلگی و ملالت خودرا نشان می دهد. اوقات فراغت را به بطالت گذراندن، الکلیسم، بزهکاری، لذت طلبی افراطی و پول پرستی از این جمله اند.

به محض آنکه تصویر روشنی از عواطف خود رسم می کنیم، عواطف در حال رنج، از رنج کشیدن باز می مانند. به جای آنکه مرتب خواسته های خود را از زندگی به نظر آوریم، به این بیاندیشیم که زندگی از ما چه خواسته و انتظاری دارد. برای هر مشکلی پاسخی خاص موجود می باشد و معنای زندگی نزد افراد مختلف، لحظه به لحظه به شکل متفاوتی بروز می کند.

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 آغاز...   

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ