حتی اگه شب رو دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو !
زیر بارون راه برو ، نترس از خیس شدن !
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون ، آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟!
بی مناسبت کادو بخر ! بگو این توی ویترین برای تو بود !
در لحظه دست دادن به یه دوست ، دستش رو فشار بده !
لباس های رنگی بپوش !
آب نبات چوبی لیس بزن !
نوزاد فامیل رو بغل کن !
عکسات رو با لبخند بگیر !
بستنی قیفی بخور !
زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !
به کوچیکتر ها سلام کن !
تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !
برو دریا ، شنا کن !
هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !
به آسمون و ستاره ها نگاه کن !
چای بخور ، برای دیگران هم چای دم کن !
جوراب های رنگی بپوش !
خواب ببین !
شعر بگو !
خاطرات قشنگ رو بنویس !
بالا بلندی ، وسطی بازی کن !
قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !
خواب بد دیدی بپر ، حتما یه لیوان آب بخور !
باغ وحش برو ، شهربازی ، چرخ و فلک سوار شو !
جمعه ها کوه برو ، هر جاش که خسته شدی ، یه ذره دیگه ادامه بده !
نون خامه ای بخر و با لذت بخور !
قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !
هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !
نفس های عمیق بکش !
به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !
سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !
چون ...
هر جا وایستی ، مردی !!
زنده باش ، زندگی کن !
برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !
قدر همشون رو بدون ، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای ، به خودش ببالد !
و در آخر : روزمره گی ، عین مردن است !
و برای فرار از روزمرگی لازم است به تجاربی بپردازیم که ما را از (روزمرگی) رها کند و باعث شود که به (بودن) فکر کنیم...
علمی که ترا گره گشاید بطلب
زان پیش که ازتوجان برآید بطلب
آن نیست که هست می نماید بگذار
آن هست که نیست می نماید بطلب «مولوی»
فیزیک امروز، افکار مارا متوجه جهان بینی کل نگری کرده است که دقیقا همدوش جهان بینی عرفان کهن شرقی است. مسیر پرپیچ و خم تکامل علوم غربی، از فلسفه های یونان باستان آغاز، و با پیشرفت هیجان انگیز خود، روز به روز از منشأ فلسفی اش دورتر و رفته رفته در عصر حاضر به گستره ای هدایت شد که همخوانی روشنی با عرفان دارد.
شناخت امروزی ما از جهان، با توجه به علم و تکنولوژی کنونی، نمای دیگری از یافته ها و اطلاعات حکما و عرفای کهن است، اما با شکلی نوین و از زاویه ای دیگر. این توافق می تواند ما را به تغییر اصول علمی و تکاملی آنها هدایت کند. می توان گفت برای جهش از این مرتیه ی شناختی، نیاز به تحول در جهان بینی و تکامل در اصول علمی خود، همچون ابتدای قرن بیستم داریم.
این تحول در نگرش فیزیکدانان نوین نسبت به جهان رخ داده و دیدگاه کلاسیکی آنها را تغییر داده است، اما در شاخه های دیگر علوم هنوز نگرش، کلاسیکی است. برای مثال در پزشکی و روان شناسی غربی رایج همچنان دیدگاه کلاسیکی حاکم است و انسان همچون ماشین نگریسته می شود که در بروز هر بیماری، باید تنها آن جزء از بدن انسان درمان شود.
برای ایجاد نگرش نوین و تحولی بنیادی در سایر شاخه های علمی، و ایجاد ارتباط بین آنها برای رسیدن به وحدت علومی که دیدگاه جامعی از جهان هستی را دربرداشته باشد و بتواند پرده از ناگشوده ها و اسرار باقی مانده بردارد، نیاز به شناخت عرفان و بکار بستن اصول این نگرش کل نگر در رهیافت های نوین علمی و ارتباط آنها با یکدیگر است.
شاید انسان، تنها موجود زنده ای باشد که ابعاد حیات(گذشته، حال، آینده) برایش مطرح هستند چون در آنها زندگی می کند و گریز از آن ها هرگز برایش مقدور نیست. شخص سالم، این بُعدها را می فهمد، و مدام آن ها را به هم مربوط می کند. از تجربه های گذشتگان بهره مند می شود، و با کمک آن تجربه ها، و تجربه های امروزش برای آینده اش برنامه ریزی می کند. اشخاص سالم، گذشته ها را می خوانند اما در گذشته ها نمی مانند، و صرفا به آن ها افتخار نمی کنند، هم چنان که به آن ها تاسف نمی خورند. این چنین اشخاص، ابتدا به زمان حال، یا زمانی که زندگی می کنند، می پردازند زیرا می دانند که آینده، هرچه باشد، عمدتاً از شرایط امروز متأثر خواهدشد؛ هم چنان که امروز بشر طبعا? از کیفیت دیروزهایش متأثر است. این اشخاص می توانند میان گذشته ها، حال، و آینده خویش تعامل برقرار کنند. شخص سالم با یک چشم به آینده، زندگی می کند و آینده نگر نیز هست ولی در آن غرق نمی شود یا خیالپردازی نمی کند.در حقیقت، برنامه ریزی برای آینده، از خصایص مهم اشخاص سازگار است. ناتوانی در آموختن از گذشته و گذشتگان و بی توجهی به حال و آینده از جمله خصایص رفتارهای غیرعادی(نابهنجار) است.
امروزه بیش تر روان شناسان، شخص برخوردار از سلامت روان شناختی را غالبا با مفاهیم زیر معرفی می کنند:
* برخوردار از خودپنداری مثبت یا عزت نفس
* برخوردار از رشد و تکامل مداوم
* دارای وحدت شخصیت
* برخورداری از شناخت یا دریافت واقعی از دنیای واقعی و اشخاص دیگر
* و برخورداری از قدرت تسلط بر محیط همراه با محبت، کار و بازی
ویژگی های اساسی شخصیت سالم و سازگار
1- در بیش تر اوقات، نسبت به خویشتن گرایش واقعی دارد یا از خودپنداری مثبت یا عزت نفس برخوردار است.
2- از بیش تر خواسته ها یا انتظارات، انگیزه ها و شیوه های زندگی خویش آگاه است.
3- خود را محترم و ارزشمند تلقی می کند.
4- از ایمنی روان شناختی(امنیت خاطر) برخوردار است.
5- می تواند محبت کند.
6- می تواند محبت دیگران را نسبت به خودش بپذیرد.
7- می تواند مولد باشد.
8- سطوح فشارهای روان شناختی(استرس) خود را می شناسد.
9- به کنترل محیط خود علاقمند است و تلاش می کند.
10- علاقمند و کوشا است که به دیگران کمک کند.
11- در افکار و رفتار هایش انعطاف پذیر است.
12- تقریبا می داند و توجه دارد به این که چه وقت هایی، ناراحت است و متاسف باشد و چه وقت هایی نه.
13- هدف های واقع بینانه و متناسب شرایط خویش را دنبال می کند.
14- مسئولیت اعمالش را می پذیرد.
15- هیجان ها یا عواطف مقتضی و متناسب شرایط یا موقعیت ها نشان می دهد.
16- می تواند با دیگران ارتباط های سالم برقرار کند.
17- می تواند خودش باشد.
18- تنش و حساسیت تند و افراطی ندارد.
همة ما انسانها در طول شبانه روز با خود گفتگوهای درونی میکنیم. مضمون این گفتگوها روشن کننده مواضع ما نسبت به خود و محیط پیرامون است. با هشیار بودن به مضمون این گفتگوها میتوان فهمید که افکار اتوماتیکی که در طول دوران رشد در زندگی بصورت ناخودآگاه یاد گرفتهایم چه چیزهایی هستند. با آگاه بودن بر این افکار و اقدام با برنامه برای تغییر مضمون این گفتگوهای درونی میتوان نوع احساسات را تغییر داد. یک راه بسیار ساده برای تغییر موضعمان در این گفتگوها سؤال کردن(به نوعی ایجاد چالش در برابر افکار اتوماتیک) از خود است. به وسیلة این سؤالات است که میتوانیم از خودمان بپرسیم آیا میتوانیم مسیر افکاری که داریم و از آنها در گفتگوهای درونی استفاده میکنیم را تغییر دهیم؟ مطمئناً قصد ما از تغییرات این است که افکار قبلی دیگر به صورت اتوماتیک و کلیشه ای عمل نکنند و ارادة روح و روان و ذهن خود را در دست بگیریم...و دراین شرایط است که رفتار و احساسات ما جنبه خودآگاه پیدا کرده و می توانیم ادعا کنیم فرد بهوشمندی هستیم.
راستش همه می گن عرض زندگی از طول اون مهمتره، من می گم هردو مهمه، ولی ارتفاع زندگی از اون دوتا مهمتره، و اون چیزی که می تونه باعث ارتفاع پیدا کردن زندگی بشه، هم طوله و هم عرض زندگی. درحقیقت بدون وجود طول و عرض زندگی نمی تونیم ارتفاع بگیریم، نمی تونیم اوج بگیریم. زندگی هست تا ما به اوج برسیم، اوج بگیریم، راستی تا حالا در زندگیتون « اوج » رو تجربه کردین...؟
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روزهای گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد!
شاعر؟
|
||
|
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی