سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌ماند!

روز و شب دارد

روشنی دارد

تاریکی دارد

کم دارد

بیش دارد

دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده،

تمام می‌شود ، بهار می‌آید.

اسفندرو به پایان است

کاش ارمغان روزهایی

که گذشت آرامشےباشد

ازجنس خدا.

عیدواقعی ازآن

کسی است که پایان

سالش راجشن بگیرد

نه آغازسالی که ازآن بےخبراست

زندگی یک موهبت است، غنیمت است، نعمت است، قدرش را باید دانست...

این را که بفهمیم یک آرامشی می آید می نشیند توی دل آدم، توی روح و روان آدم، اصلا از یک جایی به بعد.. حال آدم خوب می شود.

سالهای زیادی باید بگذرد و از مسیرهای زیادی باید عبور کنیم تا بفهمیم تمامِ سالهایی که گذشت، درست بوده است تا ما به امروز برسیم. به این لحظه و به این دیدگاه. سالهای زیادی باید بگذرد تا خودمان را بیابیم در تمام آشفتگی هایی که تجربه کرده ایم. 

گذشته ی ما همیشه گران بهاترین بخشِ امروز ماست...

و در ادامه، هر کس باید راهش را 

اختراع کند، بسازد، بیافریند...

و معنای زندگی خویش را بیابد. 

زندگی تحت هر شرایطی دارای معناست. مهم این است که باور داشته باشیم که آمده ایم تاثیر بگذاریم و تغییر بدهیم؛ نیامده ایم که فقط «باشیم» و بودنی بدون شدن را تجربه کنیم.


توی این روزای آخرسال دو جمله

به کسی که واسمون مهمه بگیم:

- تشکربرای بودنت درسال گذشته

- آرزوبرای داشتنت درسال آینده

دوستان عزیزم؛

ممنون که هستید...

عشق و علاقه خود را همراه با حس مسئولیتی که نسبت به شناخت و آگاهی از همه چیز دارم، به شما تقدیم می کنم.


نظر()

  

1- لائوتسه (لائودزو)؛ "تائو تِ چینگ" (دائو دِ جینگ)

2ـ حافظ؛ "دیوان اشعار"

3- مونتنی؛ "تَتَبُّعات" (مقالات)

4- شوپنهاور؛ "در باب حکمتِ زندگی"

5- نیچه؛ "چنین گفت زرتشت"

ویژگی اصلی این پنج کتاب یک «معنویتِ اندیشنده، معتدل و دنیوی» است؛ و همچنین داشتن «زبانی بی‌تکلّف و ساده» به رغمِ «محتوایی ژرف و پیچیده». می‌توان گفت این کتابها، آثاری هستند که به دور از هرگونه «مشغله‌های زبان»، «مشعله‌های جان» را فروزان می‌کنند. از همین رو است که خوانندگان‌شان، هماره، آنها را به نحو شگفت‌انگیزی «روزآمد» و «کارآمد» می‌یابند؛ و البته، به سانِ یک «اثر هنری»، «رازناک» و «دست‌نیافتنی». این آثار را می‌توان مصداقِ بارزِ «سهل و مُمْتَنِع» و به تعبیر نیچه کتاب‌هایی «برای همه‌کس و هیچ‌کس» دانست.


نظر()

  

کتاب‌خوان‌ها در قیاس با افراد عادی آدم‌های خوب‌تر و باهوش‌تری هستند و شاید تنها آدم‌هایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.

کسانی که رمان می‌خوانند میان انسان‌ها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، می‌توانند عقاید، نظر و علائق دیگری را مدنظر قرار دهند.

آن‌ها می‌توانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.

تعجبی هم ندارد که کتاب‌خوان‌ها آدم‌های بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.

کتاب‌خوان‌ها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدم‌ها دسترسی دارند. آن‌ها چیزهایی دیده‌اند که غیر کتاب‌خوان‌ها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسان‌هایی را تجربه کرده‌اند که شما هرگز آن‌ها را نمی‌شناسید.

آن‌ها یاد گرفته‌اند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیده‌اند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. کتاب‌خوان‌ها بسیار از سن‌شان عاقل‌ترند.

هر چه‌قدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آن‌ها قوی‌تر می‌شود و در نهایت باعث می‌شود این بچه‌ها واقعا عاقل‌تر شوند، با محیط‌شان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درک‌شان بالاتر برود.

تجربه‌های قهرمان‌های داستان‌ها تبدیل به تجربه‌های خود خواننده‌ها می‌شود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان می‌کشد، تبدیل به باری می‌شود که خواننده باید تحمل کند. خواننده‌های کتاب‌ها هزاران بار زندگی می‌کنند و از هر کدام از این تجربه‌ها چیزی یاد می‌گیرند.

اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلب‌تان را پر کند، می‌توانید این کتاب‌خوان‌ها را پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آن‌ها را به جا خواهید آورد.

کتاب‌خوان‌ها با شما حرف نمی‌زنند، با شما رابطه برقرار می‌کنند

آن‌ها در نامه‌ها یا مسج‌هایشان انگار برای‌تان شعر می‌نویسند. صرفا به سوالات‌تان جواب نمی‌دهند یا بیانیه صادر نمی‌کنند، بلکه با عمیق‌ترین فکرها و تئوری‌ها پاسخ شما را می‌دهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایده‌هایشان مسحور خواهند کرد.

آدم‌ها فقط باید عاشق کسی شوند که بتواند روح‌شان را ببیند. این آدم باید کسی باشد که به روح شما نفوذ می‌کند و به بخش‌هایی از روح شما دسترسی پیدا می‌کند که هیچ‌کس دیگر قبلا کشف‌اش نکرده است.

بهترین کاری که خواندن داستان‌ها با آدم‌ها می‌کنند این است که کامل نبودن شخصیت‌ها باعث می‌شود ذهن شما سعی کند از ذهن دیگران سردربیاورد. این جور آدم‌ها توانایی همدلی پیدا می‌کنند. ممکن است همیشه با شما موافق نباشند، اما سعی می‌کنند ماجراها را از زاویه دید شما ببینند.

آن‌ها نه‌تنها باهوش‌اند که عاقل هم هستند

همیشه مقاومت در برابر آدم‌هایی که می‌شود چیزی ازشان یاد گرفت کمی سخت است. عاشق یک آدم کتاب‌خوان شدن نه‌تنها کیفیت گفت‌وگو را بالا می‌برد، بلکه باعث می‌شود سطح گفت‌وگو بالا برود.

کتاب‌خوان‌ها به دلیل دایره وسیع واژگان‌شان و مهارت‌های حافظه، آدم‌های باهوش‌تری هستند. ذهن آن‌ها در قیاس با آدمی معمولی که کتاب نمی‌خواند توانایی درک بالاتری دارد و راحت‌تر و به‌شکل موثرتری می‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.

قرار و مدار گذاشتن با آدم اهل کتاب به قرار گذاشتن با هزاران نفر می‌ماند. انگار که تجربه‌ای را که او با خواندن زندگی همه این آدم‌ها به دست آورده در اختیار شما قرار دهد، انگار با یک کاشف قرار گذاشته باشید.

اگر با کسی دوست باشید که کتاب می‌خواند، یعنی می‌توانید هزاران بار زندگی کنید.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

‌تاریخ غرب (و حتی شاید جهان) به روایتی مناظره میان ارسطو و افلاطون است. و گاه این "مناظره" به مصاف خونین شبیه تر بوده!

هر دو در زمان حیات آدمهای محترم و خویشتنداری بودند، از این رو ستیز سرشتیِ این دو تفکر در بسط و استقراء نمادین اندیشه شان طی زمان  بهتر دیده می شود:

 افلاطون عاشق راستی بود و عدالتخواه.

ارسطو عاشق دانستن بود و کنجکاو.

افلاطون شاگرد شهید شوکران بود.

ارسطو فرزند هنرهای خویشتن بود.

افلاطون مراقبه می کرد و فلسفه بافی.

ارسطو تجربه می کرد و کالبد شکافی.

افلاطون آکادمی را ساخت.

ارسطو، لیسئوم را پایه گذاشت.

افلاطون در پی آرمانشهر و نظم و نجات جمعی بود.

ارسطو، فن بیان آموخت تا هر کس فردیّت خود را بهتر شکوفا کند.

افلاطون می ترسید “مردم از پی گمان بروند”. 

ارسطو رساله “بوطیقا” - فن شعر را نوشت که انجیل همه فیلمنامه نویسان هالیوود است. هر کس آزاد است قصه خود را بنویسد. ارسطو پدر “رسانه اصطلاحا آزاد” است...

شهیدِ مصلوب که غرب را در نوردید، از جهتی شاگرد نمادین افلاطون است...

هرگاه که اندیشه افلاطون بخواهد چیره شود، شرطِ لازمْ یک شهید است.

شاگرد ارسطو اما (خلف یا ناخلف) اسکندر مقدونی است که شرق را شخم زد و هیچ گیاه روینده ای نکاشت....

در زمانه ی ما بخشی از نظرات افلاطون در اتحاد جماهیر شوروی پیاده شد.

ارسطو آمریکا را ساخت...

در مجموع شرق در بیشتر دوره های خود افلاطونی بوده و غربْ ارسطویی...

اما کدام بهتر است؟

همه سقراط و مسیح را دوست دارند اما انگار آخر هفته با شاگردان ارسطو بیشتر خوش می گذرد!

طی دوره های سختیِ طبیعی یا جنگ که اتحاد لازم است، افلاطون قیمت پیدا می کند. در شرایط رفاه جغرافیایی و تاریخی ارسطو باب می شود.

نقطه ضعف افلاطون شاید زودتر روشن شود، اما شاگردان بازیگوش ارسطو هم تا تمام سیاره را نبلعند و تشریح نکنند دست بردار نیستند. تباهی ارسطویی مزمن تر و کامل تر است! حکایت قورباغه و دیگ آب جوش...

ایده آلیزم سیاسی، دیکتاتوری های عقیدتی و تفتیش عقاید، تزویر و ریا، عقب ماندگی علمی از عوارض ناخواسته افلاطون زدگی است.

اوتانازی اجباری، نژادپرستی و بهنژادی، سرمایه داری افسار گسیخته ، برده داری مدرن، نابودی منابع سیاره و گرمایش زمین‌نتیجه ارسطو زدگی دیوانه وار است.

بسط و استقراء کابوس وار روش های افلاطون به “قلعه حیوانات” می رسد و بسط جنون آمیز آیین ارسطو به “1984” جرج اورول و “Brave new world” آلدوس هاکسلی می انجامد!

جهان به تناوب از کمبود ارسطو یا افلاطون رنج برده است...

در سال 300 میلادی در غرب ارسطو زیاد بود و افلاطون کم...

در سال 1000 میلادی در غرب ارسطو کم بود و افلاطون زیاد. 

از رنسانس دنیای پیروز و پیشرو دوباره بدست ارسطو افتاد تا امروز و امروز

وقتی می گویند:

“دنیا دیگر به آدمهای موفق، رقابتی و نابغه نیازی ندارد اما سخت محتاج آدمهای صلح طلب، مهربان و بی آزار است”،

منظورشان این است:

“ارسطو بس است، افلاطون بیاورید!”

هر گاه جهان میان ارسطو و افلاطون دست بدست شود، یکی برود تا دیگری بیاید، آشوب و آشفتگی رخ می دهد، دوره هایی طولانی از قساوت توام با حماقت که نه با ارسطو توضیح داده می شود و نه با افلاطون توجیه...

شاید هر فرد بتواند در نهاد خود حد متعادلی از افلاطون و ارسطو برقرار کند...

شاید این دریافت ها کمک کند عده ای میان ارسطو و افلاطون، تصمیمشان را بگیرند.

شاید آگاهی از این پهلو به پهلو شدنِ دردناک تاریخ، دستِ کم رنج را کم کند.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

 انسان توسعه یافته کیست؟

"انسان توسعه یافته (Developed Human)" انسانی است که به حقوق و تکالیف مدنی خود آگاه است. به وظایف خودعمل می کند و حقوق خود را مطالبه می نماید.

"انسان توسعه یافته" اعتماد به نفس منطقی دارد. به توانایی های انسانی اش باور دارد. خودش را محیط بر مسائل زندگی‌اش می داند و می فهمد که انسان موجودی خلاق و مبتکر و توانمند است. می داند که در درون انسان، نیرویی وجود دارد که اگر اراده کند می تواند هم? مشکلات را با تعقل و تدبیر، حل و فصل کند. 

"انسان توسعه یافته" مهربان و آرام است. خوب گوش می کند. خوب فکر می کند. با عجله سخن نمی گوید وقتی با او برخورد می کنی، امواج آرام بخش و مهربانی، سراسر وجودتان را پر می کند.

"انسان توسعه یافته" از نیاز به نمایش، عبور کرده است. در سخن گفتن اظهار فضل نمی کند و از چاپلوسی دیگران مشمئز می شود.

"انسان توسعه یافته" روحی? مشارکت پذیری، هم فکری و همکاری با دیگران دارد. به تفکر جمعی و مشورت اعتقاد دارد. تقسیم کار را می فهمد. اصول مقدماتی مدیریت را بلد است و کاملاً باور دارد که عقل کل نیست.

 "انسان توسعه یافته" جو پذیر نیست. در مقابل تبلیغات زیانبار و یا کذب، روحیه پایداری و نگاه کارشناسی دارد. در گرداب تبلیغات سوء قرار نمی گیرد و هر نگرشی را در قالب عقل و تجربه و مشورت به تجزیه و تحلیل می گیرد و بعد تصمیم می گیرد.

"انسان توسعه یافته" روحی? همزیستی مسالمت آمیز با جامعه دارد. با خودش سازگار و با محیط زندگی اش هماهنگ است. محیط زندگی اش را تغییر می دهد، اما با شرایط نمی جنگد.

"انسان توسعه یافته" به تندرستی جسمی و سلامتی روحی و روانی خود اهمیت می دهد. ورزش می کند. تفریح می کند و به واقع زندگی می کند. نوع لباس پوشیدنش، روش گفتاری اش، منش کرداری اش و حتی نوع نگاه و چهره اش به گونه ای است که مورد پذیرش اجتماع است و در همه امورات متعادل است.

 "انسان توسعه یافته" اجازه می دهد دیگران حرف خود را تمام کنند. یاد گرفته است بیشتر سکوت کند تا حرف بزند. بیشتر بشنود تا بگوید.

"انسان توسعه یافته" کتاب می خواند. "انسان توسعه یافته" کتاب می خواند. "انسان توسعه یافته" کتاب می خواند... 

"انسان توسعه یافته" برای کل جامعه و آینده آن تلاش می کند و نه صرفا برای باند، گروه، همفکران و یا اقوام‌ خود. 

"انسان توسعه یافته" مرعوب مقامات اداری و حکومتی نیست. می داند که این مقامات تنها در سازمان مطبوع خود صاحب مقام هستند و در عرصه اجتماع همگی خدمتگزار شهروندان هستند.

"انسان توسعه یافته" با حیوانات و طبیعت مهربان است و به محیط زیست خود اهمیت می دهد.

"انسان توسعه یافته" بخش مهمی از زندگی خود را برای به جای گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی می کند. مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارد، نمی پذیرد و مسئولیت کاری را به کسی که در آن کار تخصصی ندارد، نمی سپارد و اگر خواست ثروتمند شود، نهاد‌های دولتی و حکومتی را ترک می کند.

"انسان توسعه یافته" قانونمند است و به قانون احترام می گذارد. حتی در مواقعی که قانون را مطابق میل خود نمی داند نیز حاضر نیست قانون شکنی کند و قانون را زیر پا بگذارد...

آری؛ برای رسیدن به "توسعه" به چنین انسان هایی نیاز داریم.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

رییس انجمن ازدواج و خانواده کشور گفت:برگزاری دوره های آموزشی مهارت های زندگی خانوادگی می تواند با تربیت مربی و ارائه آموزش های تخصصی به کاهش بحران های خانوادگی و اختلاف زوجین کمک کند.

دکتر خسرو محمدی در گفت وگو با ایسنا – منطقه گیلان،در حاشیه برگزاری کارگاه آموزشی تربیت مربی مهارت های زندگی خانوادگی(مهارت های زناشویی)که برای نخستین بار در گیلان توسط انجمن ازدواج و خانواده کشور برگزار شد،اظهار کرد: طلاق یکی از موضوعات اساسی جامعه امروزی است که متاسفانه با آمار رو به رشد آن مواجه هستیم.

رییس انجمن ازدواج و خانواده کشور با بیان اینکه بسیاری از طلاق ها در کشور بدلیل عدم وجود مهارت های لازم به وقوع می پیوندد، افزود:اگر افراد جامعه به ویژه جوانان با مهارت های لازم برای زندگی آشنا شوند طلاق را بعنوان تنها گزینه برای حل مشکلات خود برنمی گزینند.

وی با بیان اینکه آموزش مهارت های زندگی باید برای گروه های سنی مختلف اعم از کودکان،جوانان و بزرگسالان اندیشیده شود، ادامه داد: این آموزش ها می تواند در مدارس، دانشگاه ها،مساجد و غیره ارائه شود.

دکتر محمدی با بیان اینکه آموزش مهارت های زندگی می تواند برای افراد در شرف ازدواج و حتی پس از ازدواج بصورت ویژه اثرگذار باشد،گفت:یادگیری این مهارت ها می تواند موجب افزایش دانش،تغییر نگرش ها و ارتقای مهارت ها شود که این به داشتن زندگی با ثبات کمک می کند.

رییس انجمن ازدواج و خانواده کشور با بیان اینکه آموزش ها می تواند در سه بخش انتخاب همسر،مهارت های درست زندگی کردن و اصول فرزندپروری خلاصه شود، تاکید کرد: مهارت های انتخاب همسر آندسته از مولفه هایی را تشکیل می دهد که به انتخاب بهترین همسر فارغ از افراط های هیجانی و آگاهی بیشتر منجر شود.

وی با بیان اینکه پس از انتخاب همسر اصل مهم توانایی درست زندگی کردن است، گفت:پس از رقم زدن ازدواج خوب، مسئله حفظ این ازدواج به شکل مطلوب مطرح می شود و افرادی که مهارت های لازم در این بخش را ندارند با اختلافات و مشکلاتی مواجه می شوند که بسیاری از آن ها به طلاق ختم می شود.

دکتر محمدی افزود: افراد با آموختن مهارت های زندگی به فنون خوب صحبت کردن، ابراز احساسات کارآمد و کاهش تعارضات متقابل مجهز می شوند و میتوانند در صلح و آرامش زمینه رسیدن به تعالی و کمال را برای یکدیگر فراهم کنند.

رییس انجمن ازدواج و خانواده کشور با اشاره به نقش اثرگذار برگزاری کارگاه های آموزشی مهارت های زندگی برای افراد جامعه ، تاکید کرد: برگزاری این دوره های آموزشی می تواند با تربیت مربی و ارائه آموزش های تخصصی به کاهش بحران های خانوادگی و اختلاف زوجین کمک کند.

وی با اشاره به اینکه اصول فرزندپروری فرصت دیگری است که نقش مهم دارا بودن مهارت های زندگی را آشکار می سازد، ادامه داد:اگر والدین به این مهارتها آشنایی نداشته باشند بی شک کانون خانواده به میدان مشاجره و تعارضات طرفین در تربیت فرزندان تبدیل خواهد شد.

دکتر محمدی با اشاره به اینکه نقش مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در افزایش آمار طلاق قابل انکار نیست، تصریح کرد:اما این دلایل برای از هم گسیختن بنیان خانواده کافی نیست، بسیاری از خانواده ها در سخت ترین بحران های مالی چون مهارت حقیقی دوست داشتن را آموخته اند، بنیان خانواده را به بهترین نحو ممکن حفظ کرده و با مشکلات می جنگند.

وی با اشاره به اینکه برگزاری کارگاه های آموزشی مهارت های زندگی تا حد زیادی می تواند موجب کاهش خشونت علیه زنان شود، تصریح کرد: وقتی زن و مرد در راستای آموزش مهارت های زندگی قرار می گیرند با مهارت های درست و حقوق قانونی و عاطفی همدیگر بیشتر آشنا می شوند که این امر موجب کاهش تنفر زوجین از همدیگر در سایه خشونت های جسمی و روانی می شود و افراد مهارت صحبت قاطعانه بجای خشونت فیزیکی را می آموزند.

رییس انجمن ازدواج و خانواده کشور در پایان با اشاره به استقبال چشمگیر علاقمندان به ویژه روانشناسان و مشاورین از این کارگاه دو روزه، خاطرنشان کرد: این امر نشان دهنده پتانسیل غنی این استان در برگزاری این دوره های آموزشی است تا با تربیت نیروهای کارآمد و متخصص شاهد کاهش آمار طلاق باشیم.

به گزارش ایسنا،دکتر خسرو محمدی رئیس هیئت مدیره و عضو موسس انجمن ازدواج و خانواده کشور، عضو هیئت مدیره انجمن علمی مدیریت بحران ایران، رئیس هیئت مدیره و عضو موسس انجمن حمایت‌های روانی اجتماعی کشور، عضو کمیسیون تخصصی روان شناسی نظامی سازمان نظام روان شناسی و مشاوره ایران، و عضو شبکه مدرسین مهارتهای زندگی وزارت علوم و سازمان بهزیستی کشور است.

http://gilan.isna.ir/default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=121789


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مراحل کلی مداخله روان شناختی:

? 1- پذیرش افراد دچار حادثه(Intake)

? 2- جداسازی وطبقه بندی افراد(Screening)

? 3- ارزیابی وسنجش میزان وشدت آسیب وخطر(Evaluation & Assessment)

? 4- تشخیص نوع آسیب(Diagnosis)

? 5- تدوین برنامه مداخله دربحران(Intervention Plan)

? 6- مشورت برای جایگزینی وجابجایی افراد دچار آسیب(Consulatation)

? 7- مشاهده وارزیابی میزان بهبودی وپیشرفت کار(Observation)

? 8- ارجاع(Referal)

? 9- پیگیری(follow up)

 

اقدامات اساسی درشرایط حاد پس ازبحران:

• امداد روانی مقدم بر روان درمانی های رایج است.

• درشرایط بحران ودرحین تلاش های امداد ونجات، نقش حرفه‌ای‌ها وغیر حرفه‌ای ها تا حدودی مشابه است.

• هردو گروه تلاش دارند تا بازماندگان تسکین پیدا کرده واحساس آرامش وراحتی کنند،آگاهی آنها جهت داده شود ونسبت به بهبود وضعیت درآینده اطمینان حاصل کنند

• راهنما یی ها وجهت دهی های بازماندگان باید مستقیم، مشخص، جهت دار و عملیاتی باشد.

• هدف کمک‌های اولیه روان‌شناختی تسکین دادن و فرونشاندن دامنه رنج آور هیجانات وپاسخ‌های فیزیکی تجربه شده توسط افراد دچار فاجعه است.

• این واکنش ها شامل ترکیبی از گم گشتگی(Confusion)  وترس(Fear)  می باشد.

• روش های یاورانه درمرحله تسکین، تماس جسمانی(با رعایت مسائل فرهنگی)، انبساط عضلانی و تنفس عمیق است. این روش ها موجب آرمیدگی وکاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک وافزایش فعالیت سیستم عصبی پاراسمپاتیک و به دنبال آن کاهش علائم ترس و هراس می شود.

• تکرارذکر، تنفس عمیق و درازکشیدن ازروش های رایج دربکارگیری فنون تسکین است.

منبع: کتاب راهنمای گام به گام سلامت‌روانی و حمایت‌های روانی اجتماعی در وضعیت‌های اضطراری (مداخله در بحران‌های روان‌شناختی) - ویژه متخصصان و کارشناسان(حرفه‌ای‌ها) -  تالیف دکتر خسرو محمدی - 1393


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

یک مدل مفهومی نظام مند و سازماندهی شده جهت مداخله سودمند

این مدل به ارائه نمونه عملی از طرح تدریجی پاسخگویی به بحران در طیف وسیعی از شرایط بحرانی می‌پردازد. این مراحل، که در زیر فهرست شده، در فرایند مداخله در بحران، حیاتی ،پی‌در پی و گاهاً دارای همپوشانی میباشند.

1.
برنامه ریزی فعالیت‌ها از طریق سنجش‌ها و ارزیابی‌هایاولیه
2.
برقراری ارتباط(تماس) روان‌شناختی و ایجاد سریع روابط تعاملی و همکاری
3.
شناسایی مشکلات و نیازهای اساسی بازماندگان
4.
کمک به بازماندگان در شناسایی،توصیف و پذیرش احساسات و واکنش‌ها
5.
شناسایی روش‌های سازگاری بازماندگان و ارائه روش‌های سازگارانه مثبت جایگزین
6.
بازگرداندن عملکرد  طبیعی از طریق پیاده سازی و اجرای برنامه‌های عملی
7.
برنامه پیگیری

منبع: کتاب راهنمای گام به گام سلامت‌روانی و حمایت‌های روانیاجتماعی در وضعیت‌های اضطراری (مداخله در بحران‌های روان‌شناختی) -ویژه متخصصان و کارشناسان(حرفه‌ای‌ها) -  تالیف دکتر خسرو محمدی - 1393


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مداخله در بحران عبارت است از استفاده کوتاه مدت ازمهارت‌ها و راهبردهای اختصاصی برای کمک به افراد دچار بحران، جهت مقابله با آشفتگی و ناراحتی ناشی ازشرایط و رویدادهای اضطراری خاص. مداخله در بحران رویکردی فعال،رهنمودی و کوتاه مدت است که بلافاصله یا به فاصله کوتاهی پس از بروز بحران انجام می‌شود.  مداخله در بحران شامل دامنه وسیعی از فنون است که از ارایه حمایت و تماس فوری تا درمان های فشرده و کوتاه‌مدت گستردگی دارد. مداخله در بحران‌های روان‌شناختی یک رویکرد یاورانه است که از سایر مدل‌های مشاوره‌ای متفاوت است. با این حال،مداخله در بحران، مستلزم به‌کارگیری مهارت های ارتباطی برای ایجاد رابطه، تصریح و درک ماهیت بحران است و می تواند از بسیاری از راهبردهای مسأله گشایی مدل مشاوره روابط انسانی استفاده نماید. مداخله در بحران و فاجعه یا تروما مستلزم تلاش‌های هماهنگ تیمی برای ارایه خدمات به گروه بزرگی از آسیب دیدگان و استفاده از روش های یاری رسانی چندگانه است.

هدف اصلی مداخله در بحران، ارایه حمایت و کمک به افراد دچار بحران و خانواده های آنان است تا بتوانند هرچه سریع تر تعادل روان شناختی خود را باز یابند. بر اساس نظریه بحران، می توان شش مولفه مهم برای مداخله در بحران در نظر گرفت:

1)مداخله در بحران بر اهداف کوتاه مدت و مشخص متمرکز است. تاکید اصلی مداخله در بحران بر کاهش تنش و حل و فصل سازگارانه مشکل است.

2)  مداخله در بحران مستلزم تصریح و ارزیابی دقیق منبع استرس و واکنش‌های طبیعی به بحران در فرد و کمک به او در مقابله با استرس است.

3) مداخله در بحران به بازمانده کمک می‌کند مکانیزم‌های مساله‌گشایی سازگارانه را یاد بگیرد تا بتواند به سطح عملکرد قبل از بحران برگردد.

4) مداخله در بحران واقعیت‌گرا است و بر فراهم آوردن حمایت عاطفی به جای اطمینان بخشی کاذب تاکید می‌کند.

5) مداخله در بحران در حد امکان از شبکه حمایتی بازماندگان جهت فراهم آوردن حمایت برای فرد و انتخاب و اجرای راهبردهای مقابله‌ای مؤثر استفاده می‌کند.

6) مداخله در بحران می‌تواند مقدمه و سرآغاز مداخلات درمانی بعدی باشد.

منبع: کتاب راهنمای گام به گام سلامت‌روانی و حمایت‌های روانی اجتماعی در وضعیت‌های اضطراری (مداخله در بحران‌های روان‌شناختی) - ویژه متخصصان و کارشناسان(حرفه‌ای‌ها) -   تالیف دکتر خسرو محمدی - 1393


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مداخله در بحران‌های روان‌شناختی، یک رویکرد مسلم برای کمک به کاهش شدت هیجان و درماندگی ناشی از انواع فجایع و بحران‌ها است. استرس تروماتیک به خودی خود دلیل وبرهان محکمی است براینکه خدمات روان شناختی به عنوان اولین کمک درمداخله بحران باشد و ضروری است که تیم های درمانی و حمایتی از همان ابتدای یک حادثه بحرانی تشکیل وشروع به عمل کنند. تحقیقات نشان داده است که حتی مداخلات نسبتا مختصر اما حرفه ای به بازماندگان شرایط اضطراری،می‌تواند به‌طور موثری در پیشگیری از بروز اختلال استرس پس از حادثه(PTSD) در برخی آسیب دیدگان نقش داشته باشد.

زمان شروع مداخلات روان‌شناختی در حادثه بسیار مهم است.چرا که زمان نقش حیاتی در مداخله های بحران دارد. بیست وچهار ساعت اول بحران درپیشگیری وکاهش آسیب ها ساعت های تعیین کننده‌ای است.سرعت مداخله یک عامل اساسی درموفقیت و نتیجه بخشی مداخله دربحران است. ثمربخشی خدمات روان شناختی دربحران درصورت نزدیکی زمانی ومکانی با حادثه تروماتیک افزایش می یابد(اصل فوریت ومجاورت) وموجب کاهش ابتلا حادثه‌دیدگان به انواع بیماری های روانپزشکی می شود. بنابراین اورژانسی بودن خدمات روان شناختی درحوادث وبحران ها امرمسلمی است. ازهمان لحظه ای که حادثه رخ می‌دهد باید کار اتخاذ تصمیمات عمده و مهم شروع شود. تصمیمات باید از پیش تعیین شده، منطقی، قاطع و تزلزل باشند. نوع،کیفیت و دقت دراین تصمیمات، آثارجانبی گسترده ای برای افراد دچارحادثه ممکن است داشته‌باشد. اولین کار در تصمیم‌گیری صحیح در بحران ها دسته بندی حقایق و واقعیت هاست(این‌که چه رخ داده‌است،چه اقداماتی لازم است صورت گیرد وآینده چگونه خواهد بود؟).

منبع: کتاب راهنمای گام به گام سلامت‌روانی و حمایت‌های روانی اجتماعی در وضعیت‌های اضطراری (مداخله در بحران‌های روان‌شناختی) - ویژه متخصصان و کارشناسان(حرفه‌ای‌ها) - 1393-   تالیف دکتر خسرو محمدی


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ