سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لوله کشی آب نداشتیم، منبع آب نداشتیم، مشکل آب هم نداشتیم...

آب رودخانه(دره) بود و آب خنک چشمه های ساتروار

آب گوارای چشمه ها برای نوشیدن و آب دره برای آبیاری باغ ها...

هلی چشمه سر، تریاک چشمه سر و ...

به قول بزرگترها، آب تریاک چشمه سر چیز دیگری بود

ولی نزدیک شدن به آنجا گاهی خیلی سخت بود

آخر حمام (تن شیرون) آنجا بود و کافی بود خانوده ای در حال استحمام.

دیگ و هیزم و آتش و دود و آب چشمه و بقچه لباس ...

و فرار و نق ونوق ها و گریه های بجه هایی که به زور برای حمام کردن به آنجا می بردنشان...

همه محل می فهمیدند که چه کسی امروز نوبت حمامش است...

آبیاری باغ ها از طریق جوی ها و نهرهای(کیله) دست سازی که آب دره و رود را به سمت باغ های پایین دست هدایت می کرد، انجام می شد...

بهار که می شد، زنان و مردان دوشادوش یکدیگر مسیر کیله را تمیز و لابروبی می کردند تا در طول بهار و تابستان از آن برای آبیاری باغ های سیب زمین و گاهی چغندر استفاده کنند...

آخ که چه حالی داشت سیب زمینی کاری اول بهار...

و ازآن لذت بخش تر، برداشت سیب زمینی اواخر تابستان

و ما در کنار بزرگترها لابلای سیب زمینی ها به دنبال "شغل" (به کسر "ش") یا به قولی همان یارمسیح...

ترد و با مزه...

و از آن لذت بخش تر سیب زمینی های ریزتر در پلو هنگام شام وناهار...

استانبولی با سیب زمینی ییلاق...

خوشمزه و خاطره انگیز...

اما برای "من و محسن وشاپور"، "اسب" و اسب سواری مفهوم و لذت دیگری داشت...

سوارکاری...

فرق نمی کرد اسب چه کسی باشد، صاحبش راضی باشد یا نباشد...

و چه زحمتی داشت گرفتن و سوار شدن بر اسبی بدون طناب و افسار و پالان...

اما معمولا از پسش بر می آمدیم...

می گویند: اسب حیوان نجیبی است...

اما این فقط در مورد برخی اسب های ساتروار صدق می کرد...

اسبهایی که خوب سواری می دادند...

و برخی اسب ها که خودت را می کشتی نمی تواستی مجبورشان کنی حتی یک قدم بردارند...


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 آغاز...   

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ