زندگی نامه ما در پنج فصل:
فصل اول: در خیابان قدم می زدم، یک چاه عمیق پیش رویم قرار گرفت. در آن میافتم، گم شدهام و هیچ کاری از دستم برنمیآید اصلاً تقصیر من نیست، پیداکردن راهی به بیرون، انگار تا ابد طول کشید!
فصل دو: دوباره در طول همان خیابان راه می روم. یک چاه عمیق پیش روست. وانمود میکنم آن را نمیبینم دوباره در آن میافتم. باورم نمیشود که دوباره همانجا هستم! اما این تقصیر من نیست. بازهم زمان زیادی طول میکشد تا بتوانم بیرون بیایم.
فصل سه: در طول همان خیابان قدم میزنم. یک چاه عمیق در پیادهروست. آن را میبینم. باز هم در آن میافتم، دیگر عادت کردهام. چشمهایم باز است. میدانم کجا هست. تقصیر من است، فورا بیرون میآیم.
فصل چهار: دوباره همان خیابان را طی میکنم. یک چاه عمیق روبروی من است. آن را دور میزنم و از کنارش می گذرم.
فصل پنج: از یک خیابان دیگری میروم.
این زندگی نامه، بسیار آشناست نه؟! به ویژه در سطح زندگی فردی هر کدام از ما بسیار آشناست...!!!
ده سال است که در یک سازمان کار می کند. تا حالا ده مدیر آمده اند و رفته اند. به هر ده مدیر گفته که حقش را خورده اند و شایسته ارتقاء است اما تغییر در وضعیت اش ایجاد نشده. ده سال کار تکراری بدون آنکه رشدی در کار باشد. اما همچنان اصرار دارد که در همان خیابان راه برود و در همان چاله بیفتد.
گاهی اوقات تنها شیوه کاهش درد آن است که خیابان مان را عوض کنیم. دست کم خوبی اش این است که اگر در چاه نیز می افتیم، در یک چاه تکراری نیفتیم. همین امروز، همین ساعت، به نقشه زندگی شخصی تان نگاه کنید از خود بپرسید خیابان های دیگر کدامند؟
همین امروز فصل پنجم زندگی خود را رقم بزنید.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی