همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه های زندگی مان را باز بگذاریم. اما معمولا هیچ کدام را هم به نتیجه نمیرسانیم و مقدار زیادی زمان و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
دو رفتارشناس با اختراع یک بازی کامپیوتری که این شرایط را تقیلد می کند این رفتار غیرمنطقی را مطالعه کردند. بازی به این صورتست که در ابتدای بازی با سه درب مواجهید. که با کلیک کردن در را باز و وارد اتاقی می شوید. در اتاق می توانید با کلیک کردن داخل اتاق امتیاز بدست بیاورید یا با کلیک کردن روی درِ داخل اتاق به اتاق دیگری بروید. باید حواستان باشد که تعداد محدودی می توانید کلیک کنید(زمان و انرژی محدود در زندگی). و اگر درِ اتاقی را باز کرده باشید و به آن نروید به تدریج درش بسته می شود(از دست دادن یک گزینه به تدریج با بی توجهی). در مجموع سه اتاق بیشتر وجود ندارد و بازی طوری طراحی شده که یکی از اتاق ها به طور متوسط امتیاز بیشتری نصیب شما میکند.
بهترین استراتژی این است که پس از بررسی چند گزینه محدود، در اتاقی بمانیم و مابقی کلیک ها را مصرف کنیم که به طور متوسط بیشترین امتیاز را می دهد. اما رفتار کاربران متفاوت بود: آن ها سراسیمه تا جایی که می توانستند درهای بیشتری را باز می کردند و زمانی که دری در حال بسته شدن بودن سعی می کردند با صرف یک کلیک آن را باز نگه دارند. این رفتار حتی زمانی که جریمه باز نگه داشتن یک در بیش از یک کلیک شد، تغییری نکرد. وقتی از آن ها پرسیده شد که چرا اینکار را می کنند آن ها پاسخ می دادند:" ممکن است در آینده به دردم بخورد" در صورتی که آن ها هرگز به آن آینده نمی رسیدند و قبل از آن که بتوانند از آن اتاق آن طور که باید استفاده کنند کلیک هایشان تمام می شد. روانشناسان اما نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره میخواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و میخواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد.
تحلیل و تجویز راهبردی:
این مساله هم در زندگی شخصی مصداق دارد هم در اداره سازمان و هم در کشورداری. در هر سه زمینه می بینیم که خانواده ها، مدیران سازمان ها و مدیران ارشد کشور نشانه های این سندروم را دارند. همه می خواهند تا جای ممکن تمام گزینه ها، فعال باشد. اصولا یکی از آموزه های تفکر استراتژیک این است که باید دایره انتخاب ها را وسعت داد و باید گزینه های متعدد داشت اما این تعدد، هم مرز و هم محدودیت دارد. اگر تعداد گزینه ها بالا رفت، توان تحلیلی و همچنین منابع فعال نگه داشتن آن گزینه ها، پراکنده و غیرموثر می شود. خب چه باید کرد؟ خلوت کنید و تمرکز! آنگاه به 4 سوال پاسخ دهید:
الف: من می توانم همزمان چند گزینه را به صورت بهینه فعال نگه دارم.
ب) گزینه های به وضوح بهینه
کدامند که همان اول انتخاب کنم و گزینه های به وضوح نابهینه کدامند که همان اول حذف کنم.
کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی.
ج) از بین گزینه های (درب های باز) باقی مانده چه تعداد را با چه معیارهایی باید ببندم که به میزان تعداد گزینه های مطلوب (درب های باز) برسم.
د) و از همه مهم تر الان باید روی کدام گزینه ها، «متمرکز» شوم و کدام گزینه ها را صرفا به عنوان یک کار جانبی فعال و باز نگاه دارم.
** به خاطر بسپاریم: بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند،حتی اگر بنظربرسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی