اولین قدم اساسی برای تغییر، آمدن به لحظه اکنون است – حتی اگر که این لحظه اکنون دردناک باشد- و نیز رها کردن این تکانه است : رفتن به آینده ای که در آن مشکلات درونی مان محو شده اند. اقدام به فرار از افکار و احساسات دشوار، معمولا آنها را بدتر می کندو گویی مبارزه با مشکل خود مشکل درست می کند.
ما پیش از آنکه مشغول عوض کردن محتوای دردناک ذهنمان شویم، بایستی که ارتباط خویش را با آنچه که به دردسرمان می اندازد عوض کنیم.به عنوان مثال، در عوض ستیزه با افکار منفی، افراد باید یاد بگیرند که آنها را با «توجه آگاهی Mindfulness » نگاه کنند و در یک فاصله کافی و به شیوه ای شهودی و نه تحلیلی دریابند که آنها فقط فکر هستند. به جای آنکه غمگینی را از بین ببرند یاد بگیرند که کشف کنند غمگینی را چگونه در بدنشان احساس می کنند، چگونه خود را در رفتارشان نشان می دهد و چگونه فرو می نشیند و جاری می شود؛ و در سطحی عمیقتر شروع به فهم این نکته می کنند در حالی که همچنان زندگی مطلوب خود را سپری می کنند، می توانند بار اندوه را نیز با خود حمل کنند .شیوه های مبتنی بر «توجه آگاهی» افراد را دعوت می کند تا به درون اکنون قدم بگذارند و رابطه خود با تجربیاتشان را به طور بنیادینی عوض کنند.این روشها افراد را ترغیب می کند تا در عوض تلاش برای تغییر دنیای درونی به یک شکل دلپذیرتر، رابطه شان را با اکنون تحریف نشده عمیقتر و غنی تر کنند.
راهکارهای مشکل گشایی مبتنی بر عقل سلیم وقتی که برای تجارب درونی به کار می روند اغلب تبدیل به تله می شوند. در واقع پژوهش ها نشان می دهد که مشکل گشایی آدمی خود شدیدتر شدن رنج او را به ارمغان می آورد.
شخصی که می خواهد مشکل هراسش را با خلاص شدن از دست آن حل کند، مرتبا سطح اضطرابش را ارزیابی می کند و ترسان در پی بررسی بالا و پائین شدن اضطرابش است. چنین فرایندی در واقع اضطراب را فراخوانی می کند و خطر شرطی شدن فرد به تجربه کردن اضطراب در شرایط و پیشامدهای بیشتر و بیشتری را در پی دارد. اضطراب رفته رفته به قطب دائمی زندگی تبدیل می گردد و افراد معتقد می شوند که تنها وقتی خوشحال زندگی می کنند که بطور پیوسته ای خود را در یک آینده خیالی تصور کنند، آینده ای که در آن درمان شده اند و اضطراب صحنه زندگی شان را ترک کرده است. نوعا در حالی که آنهابطور مداوم تلاش می کنند تا ماموریت غیر ممکن زندگی بدون اضطراب را انجام دهند، خود زندگی متوقف شده و نوعی درجاماندگی و حالت انتظار در آن بوجود می آید.
بنابراین اجتناب تجربی – تلاش برای دوری از درد روانشناختی- توانایی ما برای آماده و مهیا بودن در زندگی مان را محدود می کند. پژوهش ها نشان می دهد که اجتناب از درد یکی از فرایندهای دردسر ساز مکرر و ثابت در علت شناسی افسردگی، مشکلات یادگیری و نیزتجربه حادثه آسیب زایی است که منجر به اختلال استرس پس از سانحه می شود.. این فرایند 20 الی 25 درصد پراکنش در پیامد موفق (عاقبت به خیری) این شکایتهای روانشناختی را تبیین می کند. شواهد پژوهشی موید این ادعای متناقض نماست که تلاش برای تغییر افکار و احساسات ناخوشایند نوعا باعث می شود تا آنها محکم تر بر جای خود باقی بمانند.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی