صورت حساب های فردا مسئله نیست.
زوال تدریجی بدن مسئله نیست.
مسئله، از دست دادن لحظه ی حال است.
به تعبیری دیگر،
اصل گمراهی و خسران که وضعیتی صرف، حادثه، و یا احساسی را تبدیل به مسئله ای شخصی میکند و درد و رنج می آفریند،
گم کردن لحظه ی حال است.
گم کردن لحظه ی حال، گم کردن هستی ست.
رهایی از زمان، یعنی رهایی از نیاز روانی به گذشته برای ساختن هویت خویش و نیاز روانی به آینده برای تحقق آرزوها. رهایی از زمان، دگرگونی بنیادی آگاهی توست.
بعضی وقت ها، این دگرگونی یکباره و برای همیشه اتفاق می افتد.
این دگرگونی، معمولا به دنبال رضا دادن به مشیت هستی در بحبوحه ی درد و رنج های جدی رخ میدهد.
البته، بیشتر آدم ها برای تحقق این دگرگونی در وجودشان، باید بکوشند. وقتی که هنوز در ابتدای مرتبه ی تجربه ی بی زمانی آگاهی هستی، مدام بین لحظه ی حال و زمان در رفت و آمد هستی.
ابتدا در می یابی که توجه تو خیلی کم به زمان حال معطوف است.
اما دانستن همین نکته که حضور نداری، موفقیت بزرگیست. این دانستن، حضور است ...
گرچه، به لحاظ زمان ساعتی، چند لحظه ای نپاید و باز ناپدید شود.
در همین رفت و آمدهاست که به تدریج میفهمی که باید توجه خود را از گذشته و آینده برگیری و به لحظه ی حال معطوف کنی.
اگر درک کنی که لحظه ی حال را از دست داده ای ، اقامت تو در لحظه ی حال افزایش خواهد یافت.
اکهارت تول؛ کتاب نیروی حال
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی