علایم روشنفکری در برخی جوامع توسعه یافته :
1-تحصیلات عالیه
2-مدارک معتبر
3-مطالعات گسترده
4-اطلاعات عمومی بسیار بالا
5-جامعه شناسی
6-نوشتن کتاب
7-نوشتن مقاله
8-نظریه های تایید شده
9-سفر به نقاط مختلف دنیا
10-شخصیت و انسانیت بالا
11- احترام به تمامی مذاهب و عقاید
و.. علایم روشنفکری در برخی دوستان ایرانی :
1- کشیدن سیگار و خوردن قهوه
2-مخالفت با دین و مذهب
3-خواندن جملاتی چند از نیچه و...
4-طلاق گرفتن
5- موزیک خارجی گوش کردن
6-سفرهای مکرر به تایلند
7-نگهداری از سگ یا گربه
8-مخالفت با چیزی که بقیه موافقن
9-موافقت با چیزی که بقیه مخالفن
اقیانوس ابر پدیده ایست که انسان میتواند خود را بر فراز ابرها احساس کند. برای تجربه این پدیده کم یاب لازم نیست از تهران زیاد دور شوید. کافیست عزم سفر کرده به روستایی دیدنی به نام "ییلاق سات روآر" در استان مازندران(سوادکوه) با ارتفاع بیش از 2500 متر از سطح دریا، بر فراز ابرهای سوادکوه سر بزنید. تقریبا در اکثر ارتفاعات سوادکوه این پدیده قابل مشاهده است.
همین ارتفاع زیاد باعث شده است احتمال رخ دادن پدیده اقیانوس ابر قوت بگیرد و اغلب هواشناسان نتوانند هوای این منطقه را به دقت تشخیص دهند چرا که در روز ممکن است چند پدید? جوی در آن حاکم شود.
این روستای بکر و دیدنی حدود 240 کیلومتر از تهران فاصله دارد و از جاده فیروزکوه - محور سوادکوه- قابل دسترسی است.
ارنست بکر کتاب مهمی با عنوان انکار مرگ نوشت و معتقد است، مهمترین علامت سلامت روانی انسان این است که از هیچ واقعیتی نگریزد و با همه ی واقعیات زندگی، کاملا عریان مواجه شود. از نظر بکر کسی که به مرگ نمی اندیشد از یکی از واقعیتهای زندگی و بلکه از مسلم ترین واقعیت زندگی فرار میکند. بنابراین حتی باید مرگ اندیشی را ترویج کرد. او حتی نشان داد که هرچه مرگ اندیشی افزایش مییابد مرگ هراسی کمتر میشود. ابکر معتقد بود این که هراس از مرگ در دوران سنت خیلی کمتر از دوران مدرن بوده، به این دلیل است که در دوران سنت مرگ اندیشی رواج بسیار بیشتری داشته است. او میگفت در دوران سنت از در و دیوار، اندیشه ی مرگ میبارید و به همین جهت هراس از مرگ خیلی کمتر از امروز بود. بکر میگوید که ما در دوران مدرن، اندیشه مرگ را بایکوت کردیم و روزبه روز کاری کردیم که نسلهای بعدی کمتر با اندیشه ی مرگ مواجه شوند. به تعبیر بکر با این که بهترین شاهکارهای ادبی جهان درباره مرگ است اما ما این شاهکارها را از کتابهای درسی کنار گذاشتیم و به جای آن شاهکارهایی درباره عشق و زندگی و امید جایگزین کردیم. اتفاقاً به باور بکر هرچه مرگ اندیشی را دور کردیم، مرگ هراسی افزایش پیدا کرد. مدام نامهایی فنی برای هر آنچه به مرگ مربوط می شوند ابداع و انتخاب میکنیم تا فقط متخصص از آن متوجه شود. مثال میگوییم کنسر به جای سرطان، تا چیزی را که تداعی مرگ میکند از ذهن دور کنیم.
بعد از انتشار کتاب ارنست بکر، جنبشی در روانشناسی و رواندرمانگری نضج گرفت که از آن به «جنبش آگاهی از مرگ»(The Death Awareness Movement) تعبیر میشود. سخن این جنبش چنین بود که باید از آغاز زندگی، کودکان را با واقعیت مرگ آشنا کرد و هرچه را که به مرگ مربوط میشود با کودکان در میان گذاشت. همانطور که وقتی آموزش رفتارهای جنسی شروع شد بسیاری از ترسهایی که مردم از آمیزش جنسی داشتند از بین رفت و علمی تر و بهداشتی تر با مسئله جنسی مواجه شدند. مطابق اعتقاد این جنبش، عمده هراس انسانها از پدیدههای مختلف به دلیل این است که با آن پدیده مواجه نمیشوند و این مسئله هم درباره پدیده های محسوس صادق است، مثل ترس از مار یا موش، و هم درباره پدیده های انتزاعی تر مثل مرگ. بنابراین باید از بایکوت کردن مرگ در دوران مدرنیسم کاست.
نورث کوت پارکینسون، مورخ و نویسنده انگلیسی در سال 1957 «اصل پیشپاافتادگی» یا «قانون علاقه به چرندیات» را مطرح کرد. او متوجه شد مردم به موضوعات مبتذل و پیشپاافتاده ارزشی بیشتر از موضوعات تخصصی میدهند. نظریهی پارکینسون بر اساس مشاهداتش از کمیته مسئول تصویب طرح احداث یک نیروگاه اتمی بود. ماجرا از این قرار بود افراد کمیته اکثر وقت جلسات را صرف بحث روی موضوعات بیهوده و پیشپا افتاده و غیرمهم، ولی قابل فهم برای عوام کرده بودند. مثلاً مدت طولانی را صرف بحث دربارهی شکل و نوع سقف جایگاه دوچرخهی کارمندان کرده بودند، در حالیکه به موضوعاتی چون طراحی ساختمان و تجهیزات اصلی خود نیروگاه اتمی کمتوجهی میشد؛ موضوعی که بسیار مهمتر و پیچیدهتر بوده، و بررسی آن دشوارتر و تخصصیتر بود.
او نشان داد که زمانیکه صرف هر موضوع مرتبط با طرح میشد، نسبت معکوس با میزان بودجهاش داشت. درباره امضای قرارداد ده میلیون پوندی ساخت راکتور ظرف 5 /2 دقیقه گفتگو تصمیمگیری شد، اما کمیته روی پارکینگ دوچرخه 45 دقیقه بحث کرد تا میان پارکینگ «بهتر و راحتتر» یا «سادهتر و ارزانتر» تصمیم بگیرد، حال آنکه فرق دو حالت حدود 50 پوند بود.
یک راکتور بقدری پیچیده و گرانقیمت است که یک انسان معمولی قادر به درک آن نیست و تخصصی در مورد ساختار و تجهیزات آن ندارد، لذا به راحتی با جمع کنار میآید و برای اینکه احمق به نظر نرسد سکوت میکند. اما همه میتوانند یک پارکینگ دوچرخه ارزان و ساده را در ذهنشان مجسم کنند و هرکسی میتواند یکی از آنها بسازد. در نتیجه افراد عادی برای اینکه در بحث حضور داشته و درتصمیمسازی نقش داشته باشند وارد این بحث کماهمیت شده و برنامهریزی برای این موضوع ساده منجر به بحثهای چرند بیپایان میشود و هرکسی میخواهد چیزی اضافه کند و سهم خودش را در تصمیمگیری کلان نشان دهد.
اصطلاح «ساختن پارکینگ دوچرخه» استعاره از بحثهای بیاهمیتی است که منجر به مذاکرات گسترده میشوند، پای مردم و رسانهها را به میان میکشند و باعث غفلت از موارد مهم و اصلی میشوند، چرا که برای گفتگوی بیخاصیت طولانی در مورد موضوعات پیشپاافتاده مدرک و تخصص خاصی نیاز نیست و میتوان تا پایان دنیا در مورد آن بحث کرد.
آدم سالم ، آدمیه که با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستیز نیست، نتیجتاً حضورش به آدم انرژى میده!
بیشتر از اینکه منفى باشه، مثبته!
بیشتر از اینکه متکبر باشه، متواضعه!
بیشتر از اینکه بخواد خودنمایى کنه، دوست داره در یک فضاى اشتراکى، دیگرانو ببینه و همینطور خودش دیده بشه!
با آدم سالم، شما بهترین بخش وجودتون دیده میشه
آدم سالم زیباییهارو میبینه و به زبون میاره!
آدم سالم خوش خلق هست، مزاح و طنز خوبى داره!
آدم سالم همونى هست که میبینى، فى البداهه است!
خلاقیت داره، برخوردش محترمانه است، میتونید به او اعتماد کنید، احساس امنیت کنید!
آدم سالم کنترل نیاز نداره، تحسین نیاز نداره، هر روز به یک رنگ در نمیاد
آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو میده که در حقیقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از آنچه که هستی ببینی و در کنار توانایی های آدم سالم شما هم بزرگ دیده می شوی!
حجم قابل توجهی از کتب منتشره در زمینه روانشناسی برای عموم مردم،به طور اغراق آمیزی در جهت کسب بیشترین بازار،در وعده های خود مبالغه می کنند و در ادعای ارائه ی راز خوشبختی، ثروتمند شدن، سلامت همیشگی، موفقیت نامحدود و خیلی امور دیگر امساک نمی ورزند.
چنین کتبی نه تنها در ارتقای سلامت روانی جامعه نقشی ندارند، بلکه از یک سو با شعله ور ساختن تمایلات نارسیستیک خوانندگان، مشکلات هیجانی و رفتاری را در بلند مدت تشدید میکنند و از سوی دیگر به سبب فقدان پشتوانه های پژوهشی، فرایند نهادینه سازی علم را در جامعه مختل می سازند!
سطحی نگری، عوام فریبی و اهداف خیالی، سه مشخصه عمده چنین کتاب هایی است که به وضوح در قالب پیام هایی همچون نیروهای بی پایان وجود را آزاد کنید، ضمیر ناخودآگاه خود را برنامه ریزی کنید، خود را خوشبخت مجسم کنید، شما میتوانید فرد بی نظیری شوید و به هر چه میخواهید با یک تصویر ذهنی درخشان برسید، متجلی است.یکی از آفت های عمده ی چنین مفاهیمی، تشدید دلمشغولی های نارسیستیک، همچون احساس بی همتا بودن،خود بزرگ بینی و غرق شدن در تخیلات و اهداف خیالی است که نه تنها از خوانندگان خود و شرکت کنندگان در چنین کلاسهایی ابر انسان نساخته است، بلکه خطر دوری از اهداف واقع بینانه، و غرق شدن در اوهام موفق شدن را همراه دارد و این جز به خودباختگی نمی انجامد.
آنچه که عموم مردم از خواندن این کتاب ها انتظار دارند، تغییر و بهبود شرایط روانی و زندگی است، غافل از آنکه، تغییر در جلسات رواندرمانی رخ می دهد و نه با خواندن مطالب زیبا و دلنشین که سعی در القاء مطالب جادویی و وسوسه انگیز دارد. تغییر نمی تواند صرفا در سطح اطلاعات و حتی شناخت به وجود آید، بلکه همزمان نیاز به تغییر در سطح هیجان نیز وجود دارد تا بدین ترتیب و به تبع تغییرات شناختی و هیجانی در جلسات رواندرمانی، تغییر سبک زندگی نیز رخ دهد، چرا که صرف داشتن اطلاعت و حتی آگاهی، التزام عملی نمی آورد و در نتیجه تغییرات حاصله احتمالی نیز، موقتی است.
اریک فروم در کتاب "داشتن یا بودن" توضیح می دهد که ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و "داشتن" هستیم.
ما به پدیده ها به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان.
ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم،
به جای آنکه از پول لذت ببریم، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشیم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم، ایمان بیاورند ....
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و....
شاید یک نتیجهء این تمایل ما به داشتن و نگه داشتن، این باشد که مرتب دنبال ثبات می گردیم؛
می خواهیم همه چیز را در بهترین حالت آن حفظ کنیم، دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم،
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است، نو و سالم باقی بمانند...
در همهء اینها ما دنبال "ثبات" و "قرار" هستیم، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج می شویم،
نگرانی اینکه ثبات در مسائلی که به ما مربوط است، از بین برود..
در حالی که در دنیا هیچ چیز ثبات و قرار ندارد، هیچ چیزی "همانطوری که هست باقی نمی ماند".
و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد می بریم.
اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می رسیم .
" همه چیز گذرا و فانی است، فقط اوست که می ماند"
تمام تلاش ما برای آنکه " قرار" و "ثبات" را در این دنیا حفظ کنیم، محکوم به شکست است.
ما برای آنکه "قرار" را حفظ کنیم، بی قرار می شویم،
هرگاه سعی می کنیم پدیده ای را همانطوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای "حفظ قرار" آن پدیده می شویم.
بی قراری آدم ها عمدتا نتیجهء این است که به دنبال قرار می گردند.
یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بی ثباتی است.
فقط بی ثباتی است که ثبات دارد.
و ما مدام در حال نقض این مهم ترین قانون جهان هستیم. مدام می خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بی ثباتی است.
اگر مانند مولانا یاد بگیریم که از جستجوی "قرار "بگذریم، و دیگر "قرار" برای ما مهم نباشد تازه در آن صورت است که به "قرار" می رسیم:
بی قراری ات از طلب قرار توست طالب بی قرار شو، تا که قرار آیدت
یکی از رموز اساسی در مسیر پیشرفت نشان می دهد که نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده...
با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی شویم و برعکس؛ بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی مان می شود...
می توان یکی از مشکلات فرهنگی- زبانی برخی افراد را کلی گویی،ابهام درگفتار وزبان پریشی دانست؛ این افراد که متاسفانه تعداد قابل توجهی از جامعه را نیز شامل می شوند در هر مسئله ای اظهار نظر می کنند،از آب وهوا گرفته تا روابط بین الملل وآینده جهان و مسائل روانشناسی ومشاوره! فقط دوست دارند حرفی برای گفتن داشته باشند تا کم نیاورند با درست وغلط بودنش کاری ندارند!
ضعف در شخصیت افراد وقتی پیش بیاید، فرافکنی به شکل های مختلف وانمایی وجلوه می نماید؛ بهمین خاطر مصادیق این پوشش ضعف ها یک زبان پریشی محض است که سعی میکند با کلی گویی در هر زمینه ای خودش را صاحب نظر جلوه دهد، بخصوص خصلت رفتارشناسی مردم هم این اجازه را میدهد وهر قدر یک فرد پیچیده ومرموز وکلی صحبت کند می گویند که فلانی چقدر باسواد است؛ وبر عکس کسی که ساده وروان حرف بزند میگویند لابد بی سواد است! در همین بستر کلی گویی مثل یک ویروس در بحث ها و مشاجره های فردی واجتماعی ریشه می دواند که باعث مشکلاتی در زندگی میشود؛ حرف زدن بصورت دقیق تر،شفاف تر و قاطع تر نشانگر سلامت روان فرد است.
کلی گویی نشانگر عدم اطمینان درونی وضعف فرد، مسئولیت گریزی، حسادت، زبان پریشی وترس از بر ملا شدن چیزی هست؛ مشکلات جدی در حوزه گفتار و رفتار مردم مشاهده میشود، زبان وگفتار انسان صرف ادای کلمات نیست بلکه یک منطق روانی پشت آن نهفته است؛ منطقی که جهت میدهد وهدایت میکند ومعانی خاصی را تولید میکند، اگر منطق روان انسان آمیخته به ناملایمات وناسازه های متنشج زا باشد قطعا منطق زبان را هم متاثر از وضعیت خود می سازد. اغلب افرادی که کلی گویی میکنند از علم وسواد بهره ای ندارند بهمین خاطر برای هر مسئله ای پاسخ ساده، کلی وآماده ای دارند بدون هیچ دلیلی مخالفت میکنند؛ وقتی در مورد دلیل مخالفتشان سوال می شود معمولا طفره می روند و توجیه میکنند؛ در توجیه کردن اشتباهات وخطاهای خود در جهان رقیبی ندارند،از گفتن" من اشتباه کردم، معذرت میخواهم" بشدت واهمه دارند؛ این کار را مساوی با تضعیف شخصیت خود می دانند. عدم پذیرش اشتباهات خود وخود مطلق پنداری نشانگر یک ضعف وتنش روانی است؛که رگه های این تنش ها را باید در کلی گویی ها و خودنمایی های تعریفی- گفتاری جست وجو کرد.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی