"آيا ما مدرن رفتار مي كنيم؟"
ويکتور پِلِوين (Victor Pelevin) رمان نويس روس در رمان 2008 خود، مدرن بودن را چنين تعريف مي کند:
– قطارهاي روسي سر موقع برسند و حرکت کنند؛
– کارکنان رشوه نگيرند؛
– قضات به تلفنهاي توصيهاي پاسخ ندهند؛
– تجار درآمد خود را به لندن نبرند؛
– پليس راهنمايي و رانندگي با حقوق خود راحت زندگي کنند؛ و ...
مدرن شدن يک طيف است. بعضي به اشتباه فکر مي کنند که مدرن بودن يعني مصرف کالاهاي لوکس، پوشيدن لباسهاي گران قيمت، سوار شدن اتوموبيل آلماني و زندگي در خانههاي بزرگ. کاملاً بد فهميده اند. مبناي مدرن بودن در افکار و رفتار است و نه در نوع مصرف.
ريشه فلسفي مدرن بودن در مدنيّت است. شخصِ مدرن به تکثّر برداشت و انديشه معتقد است و نظر خود را صرفاً يک نظر در ميان نظرات ديگر تلقي ميکند. شخصِ مدرن، متفاوت بودن فکري انسانها را حق آنها ميداند. شخصِ مدرن با دليل و fact با ديگران تعامل مي کند نه تخيلات، توهمات و شنيدهها. شخصِ مدرن به کسي که به او ميگويد: من شما را دوست ندارم، ميگويد حقِ شماست که مرا دوست نداشته باشيد؛ مگر قرار است همه مرا دوست داشته باشند. شخصِ مدرن در هيچ شرايطي دشنام نميدهد، پرخاش نميکند بلکه تلاش ميکند ريشههاي جهل طرف مقابل را کشف کند. شخصِ مدرن نه اجازه ميدهد ديگري وارد حريم خصوصي او شود و نه در حريم خصوصي ديگران دخالت ميکند. اما يک ويژگي شخصِ مدرن بسيار تعيين کننده است: به محض اينکه پاي خود را از منزل بيرون گذاشت در سطح جامعه براي تمامي شهروندان، حقوق انساني قائل است.
فکر کردن، استدلال آوردن، مؤدب بودن، احترام گذاشتن، نظيف بودن، رعايت حقوق ديگران، رعايت قانون، منظم بودن،، وظيفه شناس بودن، ماليات دادن، درآمد بدون زحمت را قبول نکردن، دقيق بودن، حرف بيهوده نزدن، تخريب نکردن، غيبت نکردن، قانع بودن، دورغ نگفتن، انتهاي صف ايستادن، تهمت نزدن، وجدان کاري و صدها انديشه و رفتار ديگر از مشتقات مدرن بودن است.
درست ميفرماييد؛ اگر همه اين گونه رفتار کنند کشور بهشت ميشود...