سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3 >

مازندران یا همان طبرستان از دیرباز بنام دیار علویان نامی شده است چرا که این منطقه عشق و علاقه خود را به خاندان عصمت و طهارت ثابت کرده است و بالغ بر 1170سال محبت به این خاندان در وجود مردمان غیورش نقش بسته است.

14 آبان روز مازندران در دیار سبز علویان است و مردمان این دیار در سال 250 هجری قمری اولین حکومت شیعی جهان را تشکیل دادند.این قوم در روز خجسته سعید فطر 250 هجری قمری در مسجد جامع کجور نماز عید را به امامت حسن بن زید علوی برگزار کردند و با برپایی این نماز سنگ بنای نخستین حکومت شیعی در جهان را بنیان نهادند.

این روز سرآغاز بیعت مردم این استان با حسن بن زید علوی بنیان گذار نخستین حکومت شیعی علوی در جهان است و ارادت عمیق و خالصانه مردم مازندران به ائمه اطهار موجب شد تا مازندرانیها طی 12 قرن شیعه مانده و با افکار و باورهای شیعی زندگی کنند. براین اساس این روز به عنوان "مازندران، دیار سبز علویان" نامگذاری شد.

14 آبان روز ملّی مازندران است و این روز  متعلق به مردم مازندران که جلودار آن مردم رویان و چالوس بودند، است، روزی که مردم با میل و رغبت حکومت شیعی را پذیرفتند، روزی که مردم بدون بوق و کرنای رسانه ای، خودشان و با تدبیر حکومت دلخواه خودشان را برپا کردند و در کجای تاریخ ایران چنین روزی داریم؟

مازندران سرزمینی است که افسانه و اسطوره و تاریخ باهم تضادی ندارند و به آشتی و ملاقات هم رفتند، افسانه و اسطوره‌اش عین تاریخ بوده و در هم آمیخته است.

از حوضه آبریز شمالی البرز وقتی به این سو سرازیر می شویم همان بلندترین قله که دماوند است را می بینیم که برابر افسانه ها مریضی و درد در آن راهی ندارد.

طبرستان از دیرباز سرزمین دلیرمردان بوده است و مردمان شجاع این سرزمین با جان و دل پذیرای حکومت علویان شدند و دست بیعت به حسن بن زید دادند.

سرزمین مازندران از دیرباز پر از رمز و راز بوده است، دارای مردمانی سختکوش و مهربان است که این سرزمین آبستن حوادث گوناگون بوده و این شانس را داشته که مطلع دلیرمردان و نام آوران بزرگی بوده است.

نام مازندران از دیرباز بنام پهلوانان و اسطوره ها به تاریخ ایران پیوند خورده است و رشادت های دلیر مردان آن هیچ گاه از ذهن مردم پاک نمی شود.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

سکانس اول

توی فرودگاه نشسته ام. یک ایرانی آن ور چیپس می خورد، ایرانی دیگر انگشتش را تا میانه در گوش خود فرو کرده و با تکانه ی زیاد در حال تکان دادن است

ایرانی دیگر که خودم باشم، آهنگ گوش میکنم...

و...

آن ور سالن اما یک توریست خارجی که کمه کم 85 سال سن دارد، پاهایش را - بدون اینکه کفش هایش را در آورده باشد- روی چمدانش گذاشته و سخت مشغول مطالعه است چنان که هیچ چیز جلب توجه کنی، توجه او را جلب نمی کند.

خب با این سن کتاب بخواند که چه شود؟

این اولین سوال یک ایرانی که خودم باشم...

خب مگر کتاب بخوانی منفعت و مالی می بری؟

اینم دومین سوال یک ایرانی که خودم باشم...

سکانس دوم

توی رستورانی نشسته ام در همان شهر

یک گروه توریستی فرانسوی وارد می شوند، همه سالمند

با بگو و بخند شام میل می کنند و بعد سرحال تر از من به هتلشان برمی گردند

اما پیرمرد و پیرزن ایرانی که پدر و مادر خودم باشند، اولا از بس خودشان را صرف فرزندانی چون من کرده اند، هزار جور درد و بیماری گرفته اند و ثانیا وقتی می گویی مادر جان فلان کار را یاد بگیر، رانندگی یاد بگیر، می گویند از ما گذشته... پیر شدیم

در حالی که تازه در آستانه پختگی و بلوغ کامل فکری هستند

ارتباط این دو سکانس چیزی جز همان کتاب هایی که آنها می خوانند و ما نمی خوانیم نیست

طیاره ای که آنها می سازند و ما نمی توانیم فرقش در همین کتاب خواندن ها و دانستن ها و میل به شکوفا شدن ها و شکوفا کردن هاست

پیشرفتی که آب در دهان امثال من و هم سن و سالانم می اندازد که برویم آنجا زندگی کنیم و همین دانش اندکی را هم که داریم در خدمت آنها بگذاریم مگر اینکه گوشه چشمی به ما داشته باشند و چشم انعام ز انعامی چند داشته باشیم هم حاصل همین کتاب خواندن های آنها و نخواندن های ماست...

 

کتاب نخوانیم

کارهای مهمتری داریم

سرک کشیدن به کار این و آن و مسخره کردن آنها

چک کردن مداوم اینستاگرام و لایک کردن چرند و پرندیات

حرف های بی سر و ته

و ...

خیلی کارهای دیگر

جالب این است که توجیه مان هم این است که وقت نداریم اما گیم آو ترونز را در سه روز می بینیم!

چه کاری است آخر؟

نخوانیم این کتاب - دشمن دروغگو - را

خ.م.: دوستان، همه این حرف ها نیشی بود بر خودم

خدای ناکرده به کسی جسارت نکردم


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

...یکی از بزرگترین لطفهای خداوند به من، شغلم بوده است.

بی اغراق باید گفت روانشناس بودن و مشاور بودن یکی از پرمعنا ترین انواع زندگی است.

یک روان درمانگر و مشاور، هر روز در کار خلق جدیدی است:

 ساختن یک زندگی، نوسازی ساختمان یک باور، سم زدایی یک تفکر آسیب زا، افشاندن عطر شادمانی در کوچه پس کوچه های یک ذهن، رهانیدن یک روح از قفس رنجهای خودساخته، معنابخشی به یک زندگانی راکد، طراوت زایی در کویر یک روان، معماری یک زندگی جدید در اوج ناامیدی یک روح...

مردم غمگین و ناامید،بی انرژی و بی روحیه،پژمرده و ناراحت به دفتر تو می آیند و اینک این توئی و ویرانه ای که باید بسازی اش...

آه که چه لذتی دارد وقتی از مراجعی می پرسی "چه کسی معرف من به شما بوده؟" و او جواب میدهد فلانی... و ادامه می دهد: از وقتی پیش شما اومده زندگیش از این رو به اون رو شده و...

این گفتگوها تقریبا در زندگی تمام مشاورین و روان درمانگران روی می دهد...

برداشتن بار رنج از دوش دیگران، نشاندن لبخند بر لبان یک انسان دردمند، رهانیدن یک کودک از قفس رنجهای تحمیلی، بازکردن مسیر پریدن یک نوجوان در آستانه زندگی، استحکام بخشی یک کلبه کوچک ازدواج در حال ویرانی و... گوشه ای از لذتهای آشکار و نهان زندگی یک روانشناس است.

بی دلیل نیست که یک روانشناس، شب بعد از 10 ساعت مشاوره دادن وقتی از دفترش بیرون می آید همانقدر پرانرژی است که صبح بوده است...

باور من این است که احساس زنده بودن و زندگی کردن و دوری از حس بیهودگی و ناارزشمندی بیش از همه در روانشناسان و مشاوران باید وجود داشته باشد.

انسانی که به دور از هرجریان سیاسی و مذهبی و جغرافیایی و نژادی و... تنها به یک چیز می اندیشد:

رسالتش، که همانا کاستن از رنج بشریت است...


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

هر چه کمتر بدانید فکر می‌کنید بیشتر می‌دانید؛

از نظر علمی ثابت شده است که هر چه کمتر بدانید فکر می‌کنید بیشتر می‌دانید. به این واقعیت اثر دانینگ-کروگر گفته می‌شود. دو دانشمند به نام‌های دانینگ و کروگر در سال 1999 در دانشگاه کرنل تحقیقی بر روی مهارت‌های گرامری، توانایی استدلال منطقی و شوخ طبعی شرکت کنندگان انجام دادند و متوجه شدند کسانی که توانایی بسیار ضعیفی در این زمینه‌ها نسبت به دیگران داشتند توانایی‌های خود را بیش از حد تخمین می‌زدند درحالیکه کسانی که ظرفیت‌های بالاتری داشتند مهارت‌های خود را دست کم می‌گرفتند.

اثر دانینگ-کروگر : هر چه کمتر بدانید فکر می‌کنید بیشتر می‌دانید

اثر دانینگ-کروگر (به انگلیسی: Dunning–Kruger effect) نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفه‌ای است که از توهم برتری رنج می‌برند و به اشتباه، توانایی‌شان را بسیار بیش از اندازه? واقعی ارزیابی می‌کنند. این جانبداری به ناتوانی فراشناختی افراد غیرحرفه‌ای در شناسایی ناتوانیشان نسبت داده می‌شود. برعکس، افراد خیلی حرفه‌ای، گرایش بیشتری به دست‌کم‌گرفتن شایستگی خود داشته و به نادرست تصور می‌کنند که کاری که برای‌شان آسان است، برای دیگران نیز آسان است.

دیوید دانینگ و جاستین کروگر این‌گونه نتیجه می‌گیرند: «تخمین نادرست فرد بی‌لیاقت، از اشتباه در ارزیابی خود ناشی می‌شود؛ درحالی‌که تخمین نادرست افراد بسیار بالیاقت، از اشتباه در ارزیابی دیگران نشأت می‌گیرد.»


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

هیچ عقل ودرایتی همچون عاقبت اندیشی نیست.

عاقبت اندیشی پیش از شروع کار، تو را از پشیمانی در امان نگه می دارد.

برای موفقیت در جهان امروز، داشتن استراتژی در حرکت به سمت مقصد ،امری ضروری و حیاتی است.

تعریف استراتژی

از هر کسی که درباره استراتژی سؤال کنید، خواهد گفت: استراتژی یک نقشه است؛ یعنی نوعی اقدام آگاهانه و مورد نظر در یک مسیر؛ یک رهنمود (یا مجموعه ای از آنها) برای برخورد با یک وضعیت. بر مبنای این تعریف، استراتژی ها دو ویژگی اساسی دارند؛ یکی آن که پیش از به کار بردنشان ایجاد می شوند و دوم آن که آگاهانه و هدف دار به وجود می آیند و اغلب به طور روشن و در قالب مدارک رسمی و به نام طرح ها بیان می شوند و گاهی نیز رسما بیان نمی شوند؛ ولی به همان روشنی در ذهن افراد وجود دارند. از نظر «دراکر»، استراتژی «اقدام هدف دار» است؛ یعنی «تصویری پیش از اقدام».

تعریف مدیریت استراتژیک در زندگی

مدیریت استراتژیک را می توان بدین گونه تعریف کرد: هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات؛ وظیفه ای چندگانه که انسان را قادر می سازد تا به هدف های بلند مدت خود در زندگی دست یابد. به عبارت دیگر مدیراستراتژیک در زندگی، کسی است که دارای نگرش استراتژیک باشد و قادر باشد با یک استراتژی مطلوب به خواسته های خود جامه عمل بپوشاند.

با توجه به نکات فوق، مدیریت استراتژیک در زندگی عبارتست از: مجموعه تصمیمات و فعالیت هایی که فرد برای دست یابی به اهداف بلند مدت در زندگی خود انجام می دهد.

مزایای مدیریت استراتژیک در زندگی:

دقت و ظرافت در برنامه ریزی از وسیله وامکانات مهم تر است. مدیریت استراتژیک در زندگی به انسان این امکان را می دهد که به شیوه ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود، به صورت انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث می شود که فرد، دارای ابتکار عمل باشد و فعالیت هایش به گونه ای درآید که اعمال نفوذ نماید (نه این که تنها در برابر کنش ها، واکنش نشان دهد) و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل در آورد. در روزگار تغییر، ما می توانیم و باید که مسئول سرنوشت خویش باشیم.همچنین از دیگر مزایای مدیریت استراتژیک در زندگی، می توان به عوامل زیر اشاره نمود:

1- احتمال رسیدن به هدف را بیشتر می کند.

2-  تمرکز بر روی اهداف ایجاد می کند.

3- کاهنده اضطراب وفشارهای روحی در محیط زندگی است.

4- به کار و فعالیت ،معنا ومفهوم می بخشد.

5- اعتماد به نفس را در مدیریت زندگی افزایش می دهد.

 

فرایند برنامه ریزی استراتژیک در زندگی

مرحله اول: تدوین مأموریت یا بیانیه رسالت

رسالت یا مأموریت، نموداری است که مسیر زندگی آینده را مشخص می نماید. رسالت در واقع پرسشی است که پیش روی همه افراد وجود دارد؛ یعنی ما چه کاری را می خواهیم انجام دهیم. یک رسالت، بیان گر ارزش ها و اولویت های یک فرد در زندگی است و به زبان ساده، مأموریت عبارت است از ماهیت و مفهوم فعالیت های آینده. آن چه را که انسان قصد دارد در آینده انجام دهد، باید مشخص سازد و بداند برای تحقق چه چیزی تلاش می کند. تعیین رسالت یا مأموریت اصلی در زندگی، می تواند مقدار قابل توجهی از تضادهای غیر ضروری در فرد را ازبین ببرد و به بهره وری فعالیت ها کمک کند و این امر ممکن نیست؛ مگر با شناخت مسائل اصلی و مهم در زندگی. از این رو یکی از اولین قدم های تفکر استراتژیک، شناسایی دقیق مسائل اساسی و مهم در هر وضعیت می باشد. افراد به طور طبیعی در رویارویی با مسائل با به کارگیری روش های خاص خود، کوشش هایشان را صرف یافتن موضوعات اساسی موجود در آن می کنند. برخی ممکن است این گونه بیندیشند که راه حل های مختلف برای انجام این خواسته، تفاوتی نداشته، کامیابی در شناسایی موضوعات مورد نظر بیشتر به شانس و اقبال فرد بستگی دارد؛ اما به نظر می رسد که این موضوع به شانس ارتباط چندانی ندارد؛ بلکه مقوله ای است مرتبط با دیدگاه ها و روش های انتخاب شده در حل مشکلات. بهتر است که کار را با روش مند کردن مسئله به نحوی که یافتن راه حل آن تسهیل شود، آغاز کنیم.

اشخاصی که از نعمت نبوغ ذاتی دریافتن مطالب اساسی بهره مند هستند، بسیار نادرند. خوشبختانه برای افراد دیگری که از چنین نبوغی بی بهره اند، روش هایی برای حل مشکل وجود دارد.

مرحله دوم: ارزیابی خود (نقاط قوت و ضعف )

به منظور اداره اثر بخش زندگی، باید همه عواملی را که بر توانایی فرد در مسیر رشد و موفقیت تاثیر دارند، مورد توجه قرار داد.نقاط قوت و ضعف داخلی در زمره فعالیت های قابل کنترلی هستند که انسان آنها را به شیوه ای بسیار عالی یا بسیار ضعیف انجام می دهد. آنها در سایه فعالیت های مدیریتی به وجود می آیند. یکی از فعالیت های اصلی و ضروری مدیریت استراتژیک، این است که نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی و آنها را ارزیابی کنید.

بدون شناخت نقاط ضعف و قوت، حرکت استراتژیک میسر نیست. با مشورت با دوستان و بررسی عمل کرد خود در زندگی، نقاط ضعف و قوت خود را دقیقا مشخص نمایید.

مرحله سوم: شناخت ویژگی متمایز یا ویژگی منحصر به فرد

هر فرد نسبت به دیگران دارای نقاط ضعف و نقاط قوتی است .شناخت نقاط ضعف و نقاط قوت و تمرکز بر نقاط قوت، یکی از عوامل کلیدی در موفقیت در زندگی است.

ـ آیا از سطح هوش بالاتری برخوردار هستید؟

ـ آیا دارای منابع مالی منحصر به فرد هستید؟

ـ آیا در سختی ها قدرت تحمل بیشتری نسبت به دیگران دارید؟

ـ آیا قدرت دست رسی بهتر و سریع تر به منابع مورد نظر، نسبت به دیگران دارید؟

ـ آیا از حمایت دیگران برخوردار هستید؟

ـ آیا سخت کوش هستید؟

مرحله چهارم: ارزیابی محیط خارجی ( فرصت ها و تهدیدها)

انسان باید بتواند فرصت ها و تهدیدها را به خوبی شناسایی و تعیین کند.

مطالعه محیط خارجی و ارزیابی آن به این دلیل انجام می پذیرد که ما از فضایی آگاهی یابیم که می خواهیم در آن تلاش کنیم. اگر محیط ثابت بود، موضوع تأثیرات محیطی چندان مهم نبود؛ اما امروزه تغییر به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر تلقی می شود و به همین دلیل شناخت عوامل تاثیرگذار خارجی بسیار مهم است.

هدف اصلی در این مرحله، شناخت فرصت ها و تهدیدهاست. هر موقعیتی که به حرکت و پیشرفت ما کمک کند، فرصت نامیده می شود و اگر مانع ایجاد کند، باید آن را تهدید نام نهاد.

مقصود از فرصت ها و تهدیدهای خارجی، رویدادها و روندهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بوم شناسی، محیطی، سیاسی، قانونی، دولتی، فن آوری و رقابتی است که می توانند به میزان زیادی در آینده به فرد منفعت یا زیان برسانند. فرصت ها و تهدیدها به میزان زیادی خارج از کنترل یک فرد است؛ از این رو از واژه خارجی استفاده می کنند.

اصل اساسی مدیریت استراتژیک زندگی این است که انسان باید برای بهره جستن از فرصت های خارجی و پرهیز از اثرات ناشی از تهدیدهای خارجی یا کاهش دادن آنها، درصدد تدوین استراتژی هایی برآید و به این دلیل، شناسایی، نظارت و ارزیابی فرصت ها و تهدیدهای خارجی می توانند موفقیت انسان را تضمین نمایند.

مشورت با خبرگان و اهل نظر می تواند در این قسمت به شما کمک نماید.

مرحله پنجم: تدوین هدف های بلندمدت

کشتی ای که نمی داند به کجا می خواهد برود، با هر بادی که بوزد، موافق است.

هدف، نتایج مطلوبی است که ما در انتظار آن هستیم که تقریبا شناخت و تعیین آن بسیار مشکل است. هر هدف، خود وسیله ای برای رسیدن به یک هدف بالاتر است. هدف های بلند مدت را می توان به صورت نتیجه های خاصی که انسان در تلاش رسیدن به آنهاست، تعریف کرد. مقصود از دوره بلندمدت، دوره ای است که بیش از یک سال باشد. از این جهت هدف ها برای موفقیت انسان لازم و ضروری هستند که تعیین کننده مسیر حرکت انسان می باشند. آنها به انسان کمک می کنند تا ارزیابی ها را انجام دهد، هم افزایی کند، اولویت ها را تعیین نماید، امور راهماهنگ کند و برای برنامه ریزی، سازماندهی و ایجاد انگیزه در خود به شیوه ای اثر بخش عمل نماید. هدف های بلندمدت می توانند چالش گر، قابل سنجش، با ثبات، معقول و روشن باشند.

مرحله ششم: تعیین هدف های سالانه

هدف های سالانه هدف های کوتاه مدت هستند که فرد برای رسیدن به هدف های بلند مدت باید به آنها دست یابد. هدف های سالانه، مانند هدف های بلند مدت، باید قابل سنجش، به صورت کمی، چالش گر، واقعی، سازگار با سایر هدف ها و اولویت بندی شده باشند.با توجه به هر هدف بلند مدت، باید مجموعه ای از هدف های سالانه وجود داشته باشند. بنابراین هدف های سالانه و کوتاه مدت باید در راستای هدف یا هدف های بلندمدت باشد. فردی که دارای اهداف بلند مدت است، همه توان و انرژی و سرمایه و وقت خویش را صرف رسیدن هدف یا هدف های بلندمدت خویش می نماید. فردی که هدف واقعی و اصیل در زندگی ندارد، مدام در حال تغییر و یافتن هدف های جدید کوتاه مدت و میان مدت است. دیگران به سادگی برای چنین فردی هدف تعیین می کنند. 

ویژگی های اهداف

1. هدف باید دقیق، روشن و بدون ابهام باشد (کلی و عام نباشد).

2. هدف باید چالشی باشد (یعنی نه سهل الوصول باشد و نه دست نیافتنی).

3. هدف باید متناسب با توانایی های فرد تعیین شود.

مرحله هفتم: تعیین استراتژی مطلوب

استراتژی ها ابزاری هستند که انسان می تواند بدان وسیله به هدف های بلند مدت خود دست یابد. استراتژی های فرد می توانند به صورت گسترش دادن فعالیت ، تنوع بخشیدن به فعالیت ها و یادگیری یک فعالیت باشند.

مرحله هشتم: تعیین سیاست حرکت

سیاست ابزاری است که به وسیله آن می توان به هدف های سالانه دست یافت. مقصود از سیاست، رهنمودها، مقررات و رویه هایی است که انسان برای دست یابی به هدف های اعلان شده رعایت می کند؛ مانند ایجاد نظم در کار ،اولویت کار بر تفریح ،ارتباط با دیگران در انجام کار،انجام همزمان تحصیل ، کار و...


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

شـب تاسوعاست و در ساعاتِ پایـانی این مناسبت، احساس درد و اندوه ما را فراگرفته است، ولی امام حسین(ع) نمی‌‌پذیرد که این درد و اندوه ما، از سرِ احساس باشد، بلکه درد و اندوهی تربیتی از ما می‌‌طلبد.

ما در پرتو این احساسِ درد و اندوه باید بیاموزیم که انسان چگونه باید بمیرد، همچنان‌که چگونه زندگی کردن را باید بیاموزیم. 

شهادت امام حسین (ع) یک تراژدی بود . مظلومیت قتل عام گروهی از پاکبازترین و آزاده ترین انسان ها در نبردی نابرابر با جباریت ! جلوه ای از ماندن بر سر اصول ، تا پای جان باختن خود و خانواده . رخدادی تراژیک برای انسانیت. حسین(ع) با ما و جان ما کاری کرد که می توان متدین نبود ،می توان مسلمان نبود ، ولی نمی توان او را تحسین نکرد و دوست نداشت. 

حسین(ع) " متفاوت " بود و هزینه  تفاوت  و همنوایی نکردن با دیگران را پرداخت. در روزگاری که همگان در قبال جباریت، با تطمیع یا تهدید زبان در کام کشیده بودند ، حسین(ع) به ما آموخت که هزینه زیست اصیل انسانی ، مرگی " دردناک " و " تراژیک " است . حسین(ع) آموزگار بزرگ" ایستادن "در مقابل تمام چیزهایی بود که انسان و انسانیت را به تباهی می کشاند .از همین رو بود که قدرت تمامیت طلب همگان را در مقابل یک انتخاب  قرار داده بود ؛ تسلیم، یا مرگ!

حسین(ع) آزاده بود و به آزادی دیگران نیز احترام می گذاشت . آزادی انتخاب در  "بودن" یا" نبودن " با او! حسین(ع) در هیچ زمانی ، بودن با خود را به دیگران تحمیل نکرد . برای او کرامت انسان نه در تبعیت ، بلکه در انتخاب است که می تواند تجلی یابد. انتخابی که می تواند زندگی یا مرگ را برگزیند! از همین رو در منازل مختلف سفر، پایان ماجرا را بارها به همراهان یادآوری و بر پرهیز از تحمیل خواست خود بر دیگران تاکید می ورزید .

حسین(ع) بزرگ بود، ولی نه آنقدر که دیگران را قربانی خود بخواهد! حسین برای تحقق آرمان هایش هزینه ای سنگین پرداخت؛ هزینه ای از جنس خانواده و فرزندان! 

حسین(ع) آموزگار بزرگ زندگی توام با کرامت و ارزش های بلند اخلاقی است.

حسین(ع) اصلاح گری بزرگ بود که اصلاح امت جدش برای او اولویتی کاستی ناپذیر داشت (به عمر سعد گفته بود که حاضر است از مرزهای خلافت یزید خارج شود ولی هرگز از امر به معروف دست نمی کش ). مسئولیت پذیری او در قبال جامعه برای پیروانش درس آموز است؛ تاثیر بگذار حتی به اندازه یک واژه...!

و ‏در عاشورا هم هرکسی قسمتی دارد: سهم بسیاری، بشقابی از غذایِ نذری است،که نوشِ جان‌شان! سهمِ بعضی نیز، یادآوری سُخنِ حسین(ع) که مرد هرگز زیرِ بارِ نامرد نمی‌رود...!


نظر()

  

شعار سال 2016 روز جهانی بهداشت روانی:

"کرامت انسانی در سلامت روان، کمک های اولیه روانشناختی و  سلامت روان برای همه"

به هنگام وقوع فجایع و اتفاقات دردناک در محیط اطرافمان، می توانیم به آسیب دیدگان از این اتفاقات دست یاری برسانیم. به عنوان مثال ممکن است شما شاهد صحنه تصادفی باشید که در آن کسانی آسیب دیده اند. یا ممکن است شما متخصص بهداشت روانی یا معلمی باشید که با فردی هم صحبت شده اید که اخیرا عزیزی را از دست داده و شاهد مرگ دلخراش دوستش بوده است. یا ممکن است شما عضو یک گروه از داوطلبانی باشید که قرار است به کمک مهاجرانی بشتابند که اخیرا وارد کشور شده اند. 

یادگیری اصول پایه و اساسی کمک های اولیه روانشناختی به شما کمک خواهد کرد تا بهتر بتوانید به کمک مردمانی بشتابید که پریشان خاطر هستند و البته مهمتر این که بدانید در چنین شرایطی چه چیزهایی نباید بگویید.

 شعار امسال روز جهانی بهداشت روان، که در 10 اکتبر 2016  برپا می شود، «حفظ کرامت انسانی - کمک های اولیه روانشناختی و بهداشت روانی» است. 

تلاش ها در این روز باید به این سمت متمرکز شود که از افرادی که در نقش حامی و یاور هستند عملا حمایت شود. این افراد ممکن است کارکنان بهداشتی درمانی، معلمان، آتش نشانان، مددکاران اجتماعی یا افسران پلیس باشند.

 کمک های اولیه روانشناختی، برخلاف نامش، هم حمایت های روانشناختی و هم حمایت های اجتماعی را در بر می گیرد. همچنانکه در مراقبت های بهداشتی عمومی نباید صرفا بر کمک های اولیه جسمانی متمرکز بود، در نظام مراقبت های بهداشت روانی هم نباید صرفا بر کمک ها اولیه روانشناختی متمرکز شد. درواقع، سرمایه گذاری در حیطه کمکهای اولیه روانشناختی بخشی از تلاشهای بلند مدتی است که باید اطمینان حاصل کرد همه کسانی که دچار پریشان حالی ناشی از یک بحران هستند حمایت اساسی دریافت خواهند کرد و همچنین کسانی که نیاز بیشتری به کمک های اولیه روانشناختی دارند حمایت بیشتر و تخصصی تری را در حوزه های بهداشت، سلامت روانی و خدمات اجتماعی دریافت خواهند کرد.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

در روز عاشورا می توانیم جامه ای سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی، نشانه پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را از حماسه کربلا آموخته ایم. می توانیم لباسی سر تاپا سفید بپوشیم و با صدایی بلند بگوییم، این کفن است که پوشیده ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین(ع) که در راه ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش، برای شهادت همیشه آماده ایم.

می توان سیاه پوشید و بانگ سرداد که این سیاهی نشانه ی آن است که من و من ها، در روز و روزهای عاشورا، حسین و حسین های زمان را تنها گذاشته ایم و آن ها در مصاف با یزیدیان عصر خود، مظلومانه به شهادت رسیده اند و این لباس سیاه نشانی است بر شریک جرم بودن ما در ریخته شدن خون آن ها، زیرا در جایی، حتی سکوت نیز شرکت در وقوع جرم و شریک بودن در آن است. آیا این فکر لرزه بر اندام ما نمی اندازد و تصور شریک جرم بودن در ریخته شدن خون حسین(ع) خواب را از چشمان ما دور نمی کند؟

در این روز می توان لباسی سبز پوشید و گفت این به نشانه ی آن است که نهضت حسینی، خزان مظلومان را بهار کرده و نوید این پیروزی، بهار اندیشه را برای بشریت به ارمغان آورده است.

می توان زرد پوشید و گفت ما به خزان نشسته ایم؛ چرا که بعد از عاشورا، بهارانسانیت، تابستان را پشت سر نگذاشته به خزان رسیده است. می توان...

می توان خندید و شادی و پایکوبی کرد و فریاد «شهیدان زنده اند» را سر داد و نشان داد که از اعماق وجود مسروریم؛ چرا که آنان نمرده اند و نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی، متعلق به آنان است.

می توان بر سر زد و شیون نمود که چرا همرزم حسین(ع) نبوده ایم و این افتخار را نداشته ایم تا هم رکاب او باشیم. 

می توان گونه های خود را به رنگ سرخ درآورد تا یزیدیان، زردی روی ما را که در خزان نامردمی ها به زردی گراییده است، نبینند؛ همانگونه که منصور حلاج با خون خود گونه هایش را سرخ نمود تا روی زردش را گمراهان و عشق ستیزان نبیند و شادمان نشوند.

می توان خاک بر سر ریخت که شایسته ی انسان خفّت زده است و گفت ما نیز نسبت به راه حسین(ع)، خوار و ذلیل هستیم و از این ذلت باید بر سر خود خاک بریزیم. 

می توان عَلَم دار شد و زور بازوی خود را به رُخ دیگران کشید؛ بساط زورآزمایی به پا کرد و بر این مبنا که عَلَم کدام دسته از همه بزرگ تر و سنگین تر و چه کسی در بلند کردن عَلَم قوی تراست، شهرت آفرید. همچنین می شود سنگین ترین عَلَم ها را بلند کرد و گفت، این به نشانه ی عَلَم نهضت اوست که هر چقدر سنگین باشد آن را بر دوش خواهیم کشید. می توان... 

آری می توان هر کاری انجام داد؛ مهم آن است که در پس آن کار، چه اندیشه ای نهفته باشد و این که انسان با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده، در چه جایی و با چه محتوایی آن را پیدا کند. ضمن این که پس از یافتن آن رسالت، لازم است بداند که درابتدای راهی دراز قرار دارد که چگونه آن اندیشه را به عمل در آورد و به آن تحقق ببخشد.

حال که آموخته ایم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا »:  همه جا کربلا و همه روز عاشورا است، اینک ما در عاشورا و کربلای خود چه می کنیم؟ آیا اگر در روز عاشورا و در صحرای کربلا حاضر بودیم؛ حسین(ع) را یاری می دادیم و او را تنها نمی گذاشتیم؟ آیا این سؤال لرزه بر اندام ما نمی اندازد و تصور تنها گذاشتن و یاری نکردن او ، خواب را از چشمان ما دور نمی کند؟ خدا را شکر کنیم که ما روز عاشورا در کربلا و در این آزمایش بزرگ شرکت نداشته ایم، زیرا اگر حضور داشتیم به احتمال زیاد یا در زمره یزیدیان بودیم و یا از کسانی که حسین(ع) را ترک کردند.

اگر ما در کربلا نبوده ایم تا افتخار همرزم بودن در کنار او را داشته باشیم، در کربلای عصر خود که زندگی می کنیم؛ و اگر در روز عاشورای تاریخی حضور نداشته ایم، در عاشوراهای زمان خود که قرار داریم.کافی است که حسین و حسین های زمان خود را بشناسیم؛ عاشورا و کربلا به خودی خود پیدا می شوند. اما اگر حق طلبان و ظلم ستیزان کماکان تنها مانده اند، به این دلیل بوده است که ما حسین شناس نبوده ایم.

بیایید معرفت و روح نهضت حسین(ع) را یافته و حماسه ی بزرگ او را زنده کنیم تا در زمره ی یزید و یزیدیان نباشیم زیرا که جهان دو قطبی است و ما یا در راه حسین(ع) و یا در راه یزید هستیم؛ یا راه تسلیم در برابر حق و مسلمانی را دنبال می کنیم و یا راه طغیان در مقابل حق و طاغوت بودن را؛ راه سومی وجود ندارد. بیایید به حال خود گریه کنیم؛ مسلمانی خود را محک بزنیم و عملکردهای خود را پیش روی بیاوریم و خود را از بابت لقمه هایی که بر سر سفره داریم، حسابرسی کنیم؛ آنگاه خواهیم فهمید که در راه حسین(ع) هستیم یا در راه یزید.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

یک عمر صبح زود بیدار شدیم... 

لباس فرم پوشیدیم... 

صبحانه خورده و نخورده... 

خواب و بیدار... 

خوشحال یا ناراحت ...

با ذوق یا به زور... 

راه افتادیم به سمت مدرسه

قرار بود با سواد شویم...

روی نیمکت های چوبی نشستیم

صدای حرکت گچ روی تخته ی سبز رنگی که می گفتند سیاه است را شنیدیم 

با زنگ تفریح نفس راحت کشیدیم 

و زنگ آخر که می خورد

 مثل یک پرنده که در قفسش باز می شود

 از خوشحالی پرواز  کردیم

قرار بود با سواد شویم...

بند دوم انگشت اشاره مان را زیر فشار قلم له کردیم و مشق نوشتیم 

به ما دیکته گفتند

 تا درست بنویسیم

گفتند

 از روی غلط هایت بنویس

 تا یاد بگیری،

 ما نوشتیم و یاد گرفتیم

و بعد

 نگرانی...  

دلهره...  

حرف مردم...

 شب بیداری و تارک دنیا شدن

کنکور شوخی نداشت...  

باید دانشجو می شدیم...  

قرار بود با سواد شویم...

دانشگاه و جزوه و کتاب و امتحان و نمره و معدل... 

تمام شد

تبریک ...

حالا ما دیگر با سواد شدیم

فقط می خواهم چند سوال بپرسم...

ما چقدر سواد رفتار اجتماعی داریم؟ 

ما چقدر سواد فرهنگی داریم؟ 

ما چقدر سواد رابطه داریم؟ 

ماچقدر سواد دوست داشتن داریم؟؟ 

ماچقدر سواد انسانیت داریم؟ 

و ما چقدر سواد زندگی داریم؟

قرار بود با سواد شویم...


نظر()

  

« ما برای انجام همه ی کارها وقت نداریم، ما برای انجام همه ی کارها پول نداریم، اما برای انجام مهمترین کارها، وقت و پول داریم. ‏»

بنابراین یکی از ‏«مهمترین کارها‏» این است که تعیین کنیم ‏« مهمترین کارها ‏» برای من کدامند! ؟

به این کار ‏« اولویت بندی» میگویند . اگر ‏«اولویتبندی ‏» نداشته باشیم، وقت و پول خود را صرف کارهایی می کنیم که از درجه ی دوم یا حتی چندم اهمیت برخوردارند، آنوقت برای کارهای درجه یک خود، وقت یا پول کافی نداریم.

علاوه بر وقت و پول، در دیگر زمینه ها هم ما دچار ‏« محدودیت منابع ‏» هستیم.

برای نمونه، در زمینه ی:

‏« اعتبار‏» ؛ ما در بین مردم، اعتباری داریم، اما این اعتبار، ‏« بینهایت ‏» نیست . اگر اعتبارمان را در جایی خرج کنیم که از درجه ی اهمیت پایینی برخوردار است، در جاییکه از درجه ی اهمیت بالاتری برخوردار است، ‏« اعتبار‏» کم می آوریم ! ‏

«سعدی‏» این مطلب را به زیبایی بیان کرده است : « سخن کم گوی تا در کار گیرند‏»

معیارهای زندگی

همه ی سلیقه های من را دیگران نمی توانند برآورده کنند، پس لازم است به وضوح و روشن بیان کنم که مهمترین اصول من در زندگی کدامند . آنگاه دیگران می توانند در مراوده با من، مهمترین اصول و ارزشهای مرا رعایت کنند.

روابط با انسانها

همه ی انسانها را نمیتوان راضی نگهداشت اما می توان مهمترین انسانهای زندگی را راضی نگهداشت . پس لازم است تکلیفِ خودم را روشن کنم که مهمترین انسانها در زندگی من چه کسانی هستند و بیشترین سرمایه گذاری ام را روی چه کسانی لازم است انجام دهم.

لذتها

من نمی توانم از همه چیز، لذت ببرم. برای برخی لذتها، لازم است از برخی دیگر از لذتها بگذرم، پس لازم است برای خودم تعریف کنم اولویتبندی لذتهای زندگی، برای من چگونه است. به عبارت دیگر، چه چیزی را به چه چیزی می فروشم .

اظهارنظر

من نمی توانم در مورد همه چیز اظهارنظر کنم. لازم است مهمترین جنبه هایی که دغدغه ی اظهارنظر در آنها را دارم، مشخص کنم و دانش خود را در آن زمینه ها بالا ببرم.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ