اگرچه نزدشما تشنه ي سخن بودم
کسي که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي شود،آري
هميشه بي خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هرآنچه شيفته تر از پيِ شُدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را
اشاره اي کنم:انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آبِ گندِ زمان
که فکرِصافيِ آبي چنين لجن بودم
غريب بودم و گشتم غريب تر اما
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم....